-
من سهممو گرفتم .........
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1396 02:24
-
یه چی بگم کف کنین؟!
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1396 01:55
داوطلبای کنکور ۹۶ انسانی ۲۲۰۰۰نفر بیشتر از کنکور ۹۵ بودن(تا دیروز فکر میکردم فقط ۲۰۰۰نفر بیشترن!) البته در عوض چیزی درهمین حدود از تعداد ریاضیای امسال کم شده بود یکی نوشته بود : «شما ریاضیا هیچی نزنیدم دولتی قبول میشین!» یکی دیگه پایینش نوشته بود: «یکی دو تا تستم بزنیم تهران قبولیم»! ______________________ # پی نوشت :...
-
لب های ساکت با موفقیت دانلود شد
شنبه 14 بهمنماه سال 1396 01:40
. . . امیدوارم وجه تشابه من و نقش اول داستان از نظر پسر عموم محمد ، منزوی بودن نباشه ... ! باتشکر از راهنمایی برای دانلود
-
لب های ساکت ...
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1396 01:18
سلام بچه ها خوبید ؟ میخواستم بدونم کسی رمان لب های ساکت رو خونده ؟ پسر عموم محمد ماه محرم اومده بود خونه مون ، حرف از رمان بود گفت : «بهترین رمانی که تابحال خوندم رمان لب های ساکته » و از قضا شخصیت اول رمان خیلی شبیه من بوده ! طوری که هر وقت رمانو میخونده یاد من می افتاده ؛ البته خیلی زود تمومش کرده ... روی هم رفته...
-
ای اسما تو را چه شد که ناگاه ...
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1396 01:13
. . . رفتی و نیامدی دگر بار... ؟ -_-
-
الان نمره های امتحان نهاییام جلومه...
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1396 23:10
زبان فارسی تخصصی شدم۱۹.۵۰ عربی۱۹.۲۵ جامعه شناسی۲ ، ۱۸ ! . . نمره هام اینا بودن و هیچی نشدم!!! اونم با وسواسی که اون وقتا داشتم. وقتی به بابام موضوعو گفتم اونم خندید البته شاید کمی حسرت تو چشماش بود ... مثل مال من:) واقعا چقد بده کمال گرای منفی بودن.
-
این هفته مهمه!
شنبه 7 بهمنماه سال 1396 22:59
۱. در صدر بخاطر زمان انتخاب واحد که فردا دوی ظهر مهلتش تموم میشه ۲. نتایج رشته های نیمه متمرکز این هفته میاد ۳. ثبت نام کنکور فردا بطور موقت تموم میشه ۴. چهارمین مورد نگفتنیه:)) ۵. و پنجمی .... دوازدهم تولد همسرمه:)
-
تناقض
جمعه 6 بهمنماه سال 1396 01:19
بهم میگه شرط قبولی تو آزمون عملی اینه که اصلا خطا نداشته باشی... بعد میگه من خودم وقتی بارفیکس میرفتم داور هی میگفت : « ده .. ده .. ده » خب این تکرار ینی خطا .. بعد دبیری ورزشم قبول شده بود ...! عجبا ...
-
سنجش مشکوک میزنه ...
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1396 00:15
. . « جدید » های قرمز بخش سراسری رو برداشت! من تو تکمیل ظرفیت نیستم ؛ ولی شماها گوش به زنگ باشید! ؛)
-
۵۰ کیلو آلبالو ...
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1396 00:09
. . . شاید غیر منطقی ترین فیلم سینمایی ایرانی ای که تابحال دیدم ........ اصلا خوب نبود حتی رسولم دوست نداشت. در واقع هیچکس خوشش نیومد کار خیلی ضعیفی بود...
-
در اتوبوس ( بر محوریت اتفاقات روزانه )
پنجشنبه 28 دیماه سال 1396 00:09
قرار بود سه شنبه بیام ؛ چون تنها بودم از هفته قبل با مهدیه هماهنگ کرده بودم . گفته بود میام . کل سه شنبه رو منتظر شدم ولی خبری از مهدیه نشد . تو تلگرام بهش پیام دادم ؛ تو جوابم گفته بود تازه یادش اومده فردا کلاس مشاوره داره و نمیاد . حقیقتشو بخواین خیلی حرصم گرفت چون علاوه بر اینکه کل روزو از دست داده بودم شب بود و من...
-
یادش بخیر ...
چهارشنبه 27 دیماه سال 1396 23:06
. . . یه زمانی خیلی مسلط بودم به خودم. الان نقطه مقابلم؛ که همش شک دارم.... ..... خیلی هم. که بیشتر از همیشه مستعدم برای دلگیر شدن؛ افسرده شدن... . که من یک بلغمی ام؛ درون ریز ترین.
-
و ناگهان دلت می گیرد ...
سهشنبه 26 دیماه سال 1396 19:47
. . از فاصله آنچه می خواستی و آنچه که هستی ... ______________________ به دلم نشست به اشتراک گذاشتمش
-
من بیست سالمه :/
پنجشنبه 14 دیماه سال 1396 02:05
. . . البته تا وقتی سیستم محاسبات سن بلاگ اسکای خارجیه...!!! #ایرانی_بسازیم :/
-
اولین کسیکه وقتی دانشگاه قبول شد دیگه تو وب نظر نذاشت ....
پنجشنبه 14 دیماه سال 1396 01:56
. . . فاطمه بود:/ وجدانا بعد از شهریور پارسال دیگه هیچ نظری ازش دیدید؟!! آخرین اسمی که باهاش نظر گذاشت «فاجعه»بود:| _ و این نشان از نوع تفکرش راجع به نتیجه کنکورش داشت! _ بله ؛ این " فاجعه زیبا " !
-
اونایی که وقتی تلگرام فیلتره آن نمیشن...
سهشنبه 12 دیماه سال 1396 18:49
. . . اونا بچه های خوب ان...! ؛) __________________________________ # پی_نوشت : الهی سایه مون از سرتون کم نشه!!!!! اگه شما هم مثبت (!) هستید ، اگه خواستید پیام رسان فارسی «بله» یا «سروش» و ... رو از بازار دان کنید :)
-
میدونید چرا سردی به وجود میاد ؟
سهشنبه 12 دیماه سال 1396 01:38
. . . چون ما خودمونو بیشتر از بقیه دوست داریم ... !!( -_-) «اونا باید همون چیزی می بودن که در لحظه ازشون انتظار داشتیم......» و این ، آغاز ماجراست...!
-
جاتون خالی امشب ...
جمعه 8 دیماه سال 1396 21:42
کوکو سبزی داشتیم!ظهرم نیمرو... . . پولداریم دیگه چه کنیم!D:
-
# اگه میخوای دیگه نتونی درس بخونی ...
چهارشنبه 6 دیماه سال 1396 03:38
. . . ازدواج کن! وَالسّلامْ(-_-)
-
جوری با سماجت بیدارم ......
جمعه 1 دیماه سال 1396 03:55
. . . انگار فردا صبح (!) عروسی دوستم نیست !! :/
-
دلم گاهی برای دبیرستان تنگ میشه ...
سهشنبه 28 آذرماه سال 1396 04:01
خصوصا برای بیرون رفتنای بعدش ... با شاید ترسو ترین دوستم از بابت حرف مردم ... « فاطمه » ... صمیمی ترین دوستم 3> ... دبیر آینده ریاضی ! . . انقد مشغولیم ... انگار هیچ وقت اون دوران وجود نداشته ... یه خواب بوده و بس . [ اشک ]
-
پخته تر شو ولی نه در دانشگاه ... اینو همسرم گفت
دوشنبه 27 آذرماه سال 1396 13:48
-
فاطیما و تصمیماتش ! D;
یکشنبه 26 آذرماه سال 1396 19:06
امروز ظهر از یازده تا دو فاطیما از بس زنگ زده بود گوشی خودم و خودشو پکونده بود ! تا اینکه آخرین بار جواب دادم و گفت : قرار نبود اگه تنها بودم بیای اینجا درس بخونیم !؟ من که تازه حافظه م به کار افتاده بود گفتم چرا ... و تا یک ساعت بعد خونه شون بودم. تازه نشسته بودیم که گفت : « گوشیمو میدی بالا سرته ؟ » تا اینو گفت به...
-
moon light ِ دانش فرومو یادتونه ؟
شنبه 25 آذرماه سال 1396 15:03
. . . ۲۰ روز پیش پسرش بدنیا اومد :) اسمشو گذاشتن امیرعلی! خیلی بانمکه؛) . . . دقت کردین بچه های دانش فروم چقدر زود ازدواج کردن ؟! ۵_۴مورد زیر بیست سال داریم :/ تازه مورد داشتیم تو ۱۸ سالگی هم بوده! ( )
-
وقتی رو کمکت حساب می کنن !!!
شنبه 25 آذرماه سال 1396 04:13
سلام بچه ها ، دیگه تقریبا دارم کور میشم!! بگید چرا؟-_- کار دوخت کار عملی داداش وسطیم تازه همین الان تموم شد _ به هر بد بختی ای که بود ! _ تازه همه ش این نیست! چند روز پیش شوهر عمه م دفتر دخترشو آورد خونمون داد به داداش بزرگم گفت به مناسبت دهه کرامت (!) گفتن هشت صفحه از دفتر دخترمون باید نقاشی کشیده بشه! به دفترای...
-
درد زایمان و بی خیالی ماما !
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1396 20:50
مامانم میگه وقتی میخواستم به دنیا بیارمت یه ماما بود بغل گوشم بلند بلند آهنگ میخوند ! با همون حال نزارم به پرستار گفتم : « خانوووم ! من دارم درد میکشم اون خانوم داره ترانه میخونه ؟! » بعد گفتن این حرف ، خود ماما با نهایت صراحت جوابمو داد : « خب به من چه ! میخواستی بچه نیاری که الان درد نداشته باشی !!! » . . . وقتی...
-
تبریک........ به تولدی که دعوت نشدم
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1396 20:33
بهش گفتم از طرف منم تبریک بگو به الهام و کوثر. گفت : «باشه حتما » هنوز داشت اینو میگفت که گفتم « نگفتی هم نگفتی ؛ مهم نیست ... » حق به جانب گفت « ای بی ادب! مهم نیست چیه؟ » . . . میخواست بگه من و نظرم...!!
-
وارد بیست و دوم آذر شدیم ... !
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1396 01:31
انقدر به قبول نشدنم مطمئنم ....... . . . که حاضرم همتونو _ به شرط قبولی _ شام دعوت کنم !:))
-
چقدر سخته ....
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1396 00:53
. . . از صبری که خدا بهت داده بترسی. خدا آدمای صبورو سخت امتحان میکنه #غمگینم #خدایا بخاطر داده و نداده ت شکر..............
-
روز دانشجو ...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1396 17:18
. . . روز بیکاران آینده مبارک ... D:
-
هیچ کدومتونم وب ندارین ...
سهشنبه 14 آذرماه سال 1396 01:09
. . . نیام سر نزنم تلافی بشه ... :/
-
در ادامه پست قبل :
دوشنبه 13 آذرماه سال 1396 02:01
. . . راضیه و من ، نفری ۳ تا لباس مریم یکی و نفیسه ( عنوان پست ) ۵ تا لباس و دو تا لاک ۱۲۰۰۰ تومنی:/ خریدیم
-
اون هم اتاقیم بود که غصه سِت نبودن کیف و کفششو میخورد...
دوشنبه 13 آذرماه سال 1396 01:53
. . . امشب فهمیدیم در زمینه خرید لباس ، هیچ گونه عذاب وجدانی به دل راه نمی دهد ! D: با سه تا از بچه های اتاق ، شبانه به مقصد یکی از مغازه ها رفتیم بازار مغازه مورد نظر از دانشگاه دور نبود پس پیاده و از طریق زیر گذر رفتیم بعد از گذشت قریب به دو ساعت ، به همراه خریدامون تو ساندویچی بودیم < ! و موقع برگشت ، نه تنها...
-
بد شانسی یعنی ...
دوشنبه 13 آذرماه سال 1396 01:39
شب همون روزی که کارت بانکیتو می سوزونن ... کارتت از زیر ِفرش زیر ِتخت خوابت استخراج شه:| . . . افتخار میکنم که هنوز از هفده تومنی که بابام روز آزمون عملی دستی بهم داده بود پونصد تومن دیگه ته کیف پولم مونده....! D; این یعنی توانایی مدیریت مالی! خوشحالم... :) _________________________________________ # پی نوشت : آخر...
-
تایپ کردم « خسته م از شرایط زندگی »
شنبه 11 آذرماه سال 1396 23:16
. . . همون لحظه صدای هم اتاقیم از بغل گوشم بلند شد که می گفت : « بچه ها کیف و کفشم باهم ست نیست ... » :( :|
-
وقتی حنّا نصفه شب شوک زده می شود !
شنبه 11 آذرماه سال 1396 05:09
چند دقیقه پیش وارد وبلاگ یکی از آشناهای مجازی شدم که سال کنکورم برای تلاش کردن ، حتی در شرایط نا امید کننده ای که داشتم ، بدون هیچ گونه چشم داشتی به بنده کمک کرده و امید می دادن ... [ و نویسنده پست در این قسمت متن ، به دلیل هجوم غم به مدت چند ثانیه دست از تایپ می کشد ... ] . . . در کمال تعجب خبر ازدواجشون رو خوندم !...
-
دیشب بالاخره خاطرات یک سال پیشمو یکی خوند ...
شنبه 11 آذرماه سال 1396 04:46
دفتر خاطراتمو که تنها چند برگش به خواست من سیاه شده بود رو به هم اتاقیم دادم که بخونه هنوز سه برگ از خاطراتمو نخونده بود که برگشت تو صورتم گفت : «حانیه چقد قشنگ می نویسی...»
-
اومدم بگم خسته م از اوضاع زندگی ...
شنبه 11 آذرماه سال 1396 04:34
که دیدم « رها » ی دانش فروم برام نظر گذاشته ! واقعا ۵ سال از اون دوران گذشت ؟؟ خوش اومدی زهرا ... . . .
-
پنجشنبه هفته پیش بود ...
دوشنبه 6 آذرماه سال 1396 15:13
که سر صبح همراه بابا راه افتادیم سمت مشهد ، آخه ازمون اونجا برگزار میشد بعد از گرفتن نوبت یکی از بچه ها که از رفتن به آزمون منصرف شد ، تا تقریبا دوی ظهر منتظر نوبتمون شدیم دوباره آزمون و دوباره همه اونایی که روز مصاحبه دیده بودمشون ... حتی کسایی که تو رشته های متمرکز فرهنگیان قبول شده بودنم اومده بودن آزمون ... ! همشم...
-
خوشبختی یعنی ...
شنبه 4 آذرماه سال 1396 14:01
بخاطر بارون ، کبوترا بیان کنار پنجره اتاقت پناه بگیرن ! . . . و تخت تودقیقا موازی با پنجره باشه ! :)
-
یه چی بگم شاخ دربیارین ؟ ( منکه سوختم :| )
دوشنبه 22 آبانماه سال 1396 00:26
بچه ها من امشب ساعت شیش پیاده داشتم میرفتم خونه پدربزرگم که رسیدم دم در مدرسه الزهرا ...... در کمال تعجب دیدم درش بازه!! سرمو کردم تو د یدم لامپ کلاس دوم انسانی ( کلاس بعد از نمازخونه ) و لامپ سرویسای بهداشتی روشنه :/ یکم صبر کردم تا بفهمم جریان چیه و اما چیزایی که دستگیرم شد : کلاس فیزیک ... برای بچه های کنکوری امسال...
-
به اسما
دوشنبه 22 آبانماه سال 1396 00:18
سلام خوبی اسما؟ خانواده خوبن ؟ نگرانت شدم اتفاقی که خدایی نکرده نیفتاده؟ #زلزله #خوزستان #شوش
-
ب اسما
دوشنبه 15 آبانماه سال 1396 12:47
سلام دوستم ! شرمنده گوشیم مورد داره پیامام ارسال نمیشه ... درباره اون موضوع فعلا خبر خوش یا خاصی ندارم البته یه اقداماتی هم انجام دادم ولی جوابی نگرفتم ... شاید این هفته برم خونمون
-
ماجرای آشنایی من و همسرم _ پارت سوم
دوشنبه 8 آبانماه سال 1396 02:12
-
نودل :/
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1396 17:01
دیشب با دو تا از هم اتاقیا رفته بودیم پیاده روی ، برگشتنی رفتیم فروشگاه تعاونی..یه جورایی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اونجا فروخته میشد!! تو فروشگاه چرخ دستی بدست چرخ زدیم و خرید کردیم آخرای خریدامون بود که تو یکی از قفسه ها نودل دیدم. یکی از بسته هارو برداشتم و به بچه ها نشون دادم محبوبه گفت من از اینا استفاده کردم ،...
-
ماجرای آشنایی من و همسرم _ پارت دوم (رمز قبلی)
سهشنبه 2 آبانماه سال 1396 17:22
-
احساس میکنم ...
سهشنبه 2 آبانماه سال 1396 17:14
در مورد دانشگاه ، یکم انتقادی تر بودم ... شایدم عادت کردم نمیدونم ... و الان مشکلات کمتر شده البته من اخیرا یه هفته دانشگاه نبودم . بگذریم از آواتار هام راضی هستید ؟
-
ماجرای آشنایی من و همسرم _ پارت یک (رمز:آخرین اکانت فرومم)
دوشنبه 1 آبانماه سال 1396 20:45
-
نتایج نیمه متمرکز اومد ...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1396 21:43
در کمال تعجب ! دعوت شدم به آزمون عملی ... احتمالا تهران . . . امروزم با فاطیما رفتیم دبیرستان ... حس نوستالژیکی داشت ... خصوصا قسمت دستشور های سرویس بهداشتی ... اسم قبولیارو زده بودن به دیوار اسم منم توش بود هه افتخار آفرین مدرسه شدم...!!
-
اگه فکر میکنید با دانشگاه نرفتن ضرر کردید بخونید :
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1396 07:34
اینم یه در گوشی با بچه هایی که فکر میکنن با دانشگاه نرفتن ضرر بزرگی کردن ... بچه ها خوشحال باشید محیط و روابط اینجا آدمو دلسنگ میکنه «حالت هجومی»بین خیلی از افراد دیده میشه و از همه بدتر اینکه نمیشه به کسی اعتماد کامل کرد بیشتر روابط ، حول «منفعت طلبی»هست اینجا باید مادی فکر کنی تا روشنفکر بنظر برسی ...... اگرچه همه...