مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

اولین امتحان

به چه بدبختی میانترم دادم

محدوده امتحان ، فقط  دو فصل بود ولی با اون روحیاتی که من  این چند روز داشتم حتی به نرفتن سر جلسه هم فکر کرده بودم ...

از دو روز قبل که کتابم بدستم رسید برنامه ریزی کرده بودم ولی دریغ از یه ذره رغبت ......!

حتی شب امتحانم که از ساعت هشت شروع کردم به روخوانی کتاب ، بازم یه حس بی میلی شدید درونم وول میخورد و جالبه که ذره ای هم استرس نداشتم  ! ( احساسمو بخوام دقیق تر توضیح بدم ، مثل کسی بودم که طی عواطف مبهمی ، دیگه هیچی خوشحالش نمیکنه!  )

حتی تو مراسم [ پارتی مانندِ :| ] عقیقه و تولد پسر داییمم شرکت نکردم و نشستم تو خونه

با این وجود با بی‌خیالی تمام فیلم دیدم و در حالی که کمتر از ۱۵ صفحه درس خونده بودم روی کتاب خوابیدم و پنج و نیم بیدار شدم و دوباره خوابم برد و نهایتا ساعت شش صبح بیدار شدم و تا ده که امتحان بود خوندم  و از کلاس هشت صبحمم گذشتم

حتی مسیرم تا دانشگاهو پیاده رفتم و اصلا برام مهم نبود جزوه ای به اون بزرگی تو دستمه و ممکنه کسی منو بشناسه!

قسمت خوب ماجرا این بود که نمره کامل شدم