مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

شبا تب میکنم ...

.

.

.

نقدا حلال کنید تا ببینیم چی میشه

مسمومیت بر اثر گاز

دیشب تقریبا همین موقع ها بود که مامانم از منی که تو اتاق رسول درس میخوندم سر زد . مامانم  چیزی گفت و  من در جواب به شوخی  و با لحن خاصی گفتم : اگه بمیرم چی؟

با شنیدن این جمله ، با اینکه قبلا از گرم بودن لوله بخاری اطمینان حاصل کرده بودن مامانم دوباره برگشت و به لوله دست زد ؛ لوله سرد بود !

بابام بخاری رو روی شمعک گذاشت و بعد از باز گذاشتن در و سپرده کاری هایی مبنی بر اینکه برم تو اتاق خودم و بخاری برقی رو روشن کنم رفتن بخوابن . و اما  برای هال ، بخاری برقی کوچیکه رو روشن کرده بودن ؛ همونیکه برای کرسی استفاده میشه . گرچه هال خونمون بزرگه و یک طرف اون سراسر پنجره است.

وقتی بابام برای آخرین بار به اتاق اومد گفت بوی گاز میاد و منم به ظن اینکه علتش روشن بودن چند دقیقه ای بخاری بوده نگاه سرسری ای به بخاری کردم و متوجه شدم شمعک روشنه . همونطور که پشت به بخاری بودم ترتیب شمعک رو هم دادم و با گفتن جمله هایی مثل « شما خیالتون راحت باشه ، بخوابید » و اینکه « من حالا حالاها  قصد خوابیدن ندارم » ( منظورم اشاره به خوابیدن بعد از بیرون رفتن بوی گاز بود ) بابامو به خوابیدن راضی کردم...

و اما قبل از اون به خاطر احساس سرما روی میز  رفته  و درز چند سانتی متری پنجره بزرگ اتاقو بستم.

تا وقتی بیدار بودم چند بار از اتاق بیرون رفتم و هر بار که به اتاق برگشتم بوی گازو حس کردم ولی چون دلیلی جز حدس اولیه م  وجود نداشت  با خودم گفتم که احتمالا بوی گاز تو اتاق حبس شده . و از اونجا که ذهنم درگیر درس و چیزای دیگه بود دیگه اعتنایی نکردم و بار آخر هم به تبع دفعات قبل ، در اتاقو بستم .

تقریبا نصفه های شب بود که احساس کوفته شدن شکم و حالت تهوع بهم دست داد و وقتی این حالت  ادامه دار شد با خودم گفتم که احتمالا بخاطر شام و غذای بیرونه که چند دقیقه قبل هم ازش خورده بودم .

بنابر این بازم اعتنایی نکردم (!)

و نهایتا نزدیکای صبح روی یکی از کتابام خوابم برد ...

.

.

.

صبح با صدای مامانم که  میگفت : « چرا شیر گازو نبستی؟؟ » بیدار شدم.

 قبل از اون _ طبق چیزایی که بعدا تعریف کرد_ چند بار صدام زده بود .... 

.

.

بله این دفعه هم مثل قضیه بخاری بدون دو دکش سال آخر دبیرستان خطر رفع شده بود و زمان گرفتن درس بود .

آخه پارسال سمانه هم همینجوری  ........ .

وقتی پشت تلفن به شوخی به همسرم گفتم « شانست نگرفت! » ، عصبانی شد و کلی دعوام کرد و در آخر با دلخوری گفت که به بابام بگم « بادمجونو  ()یه بار سرما میزنه » ! 

.

.

به نظرتون علت نشتی گاز بعد از اونهمه محکم کاری چی بود ؟

بله!علتش ناقص خاموش کردن شمعک بود!

درسته شمعک کوچیکه...ولی در عوض ذره ای راه برای تهویه وجود نداشت.

شاید در ظاهر شوخی بنظر برسه!ولی من واقعا دچار مسمومیت شده بودم!