مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

نهایت اعتماد و امید پدرم به من !

یک ساعت پیش بابام اومد و چند تا برگه به هم دوخت خورده داد دستم ...  « پرینت ثبت نام کنکور بود » ...

از طریق مدرسه اطلاعاتمو گرفته بود و من در جریان نبودم !


صفحه آخرو که نگاه کردم جلوی « علاقمندی به شرکت در گزینش پیام نور ، نیمه دولتی وموسسه عالی » نوشته بود : خیر ( خودم به آقای درویش پور گفته بودم ... )

... گفتم : « پیام نورو نزده ... »

بابام با حالتی حاکی از تعجب و ترس ، سریع پرسید : « نزده ؟؟؟ »

با دیدن حالت چهره ش هم تعجب کردم ؛ هم از اینکه می دیدم بابام نظرشو در مورد دانشگاه غیر دولتی ـ اونم خیلی سریع ـ عوض کرده و بروز داده بود خنده م گرفت !

آخه قبلا در برابر شوخی من در مورد رفتن به دانشگاه  پیام نور و آزاد شهر خودمون گفته بود : « از این خبرا نیست ! » و ... " یا دولتی یا هیچ ! "

.

.

.

و این بود اوج « امیدواری » پدرم به من !

موندم با این روحیه ( ! ) چطور بعضی وقتا به من میگه : « تو بالأخره یه چیزی میشی ! »

( با الگو گیری از داستان ادیسون و مادرش :| ... و الکی مثلا من نمیدونم )

.

.

.

حالا کدومو باور کنم ؟ 

.

.

.


اینم اولین عکس یادگاری با موضوعیت « کنکور ... »


[ بعدا قرار میدم ]


خب قبول نشدم سال دیگه جبران میکنم