ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیروز بعد مدت ها با فاطیما و دو تا از دوستام که خواهرن قرار پارک گذاشتیم و رفتیم بیرون
بعد خرید بستنی رفتیم پارک شهدا ، قبلش رفتیم از آب سرد کن آب خوردیم
در کمتر از یک ساعت بعد ، وقتی با فاطیما داشتیم برمیگشتیم دوباره از همون مسیر مغازه های شهرداری برگشتیم و دوباره رفتیم سراغ آب سرد کن !
فاطیما شیر آب سرد کنو فشار داد ولی دست من رفت زیر شیر آب ! دستم که پر شد یه قلوپ ازش خوردم و خطاب به آب سرد کن گفتم : " ببخشید ما هی مزاحم میشیم !"
فاطیما همون طور که آب میخورد با لحنی که مخصوص خودشه از زبون آب سرد کن جواب داد : " خواهش میشه!! ....... نوش جان ، گوارای وجود ! " D;
.
.
.
با اینکه با فاطیما خوش میگذره ... بعضی وقتا فکر میکنم اگه باهاش نسبت خواهری داشتم پوست همدیگه رو می کندیم!
درست مثل خواهر بودن با اسما
یا حتی فاطمه
و به این ترتیب :
بقیه دوستان !! D: