مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

شربت آلوورا با طعم کله پاچه :/

چند روزی بود افتادگی برگای گیاه آلوورامون بد جور تو ذوق میزد و خانواده ازم میخواستن اون دو تا برگ افتاده شو جدا کنم  تا اینکه امروز خانواده رفته بودن شونزده بدر  ( :/ ) و منم برگارو چیدم و درحالی که تو لپتاپ سریال میدیدم شروع کردم به درست کردن شربت آلوورا  . از پوست کندن لبه های خار دار آلوورا و قطعه قطعه کردنش و  جدا کردن گوشتش و خوابوندنش تو آب و ریز ریز کوچیک کردنش نیم ساعت یا بیشتر طول کشید و بالاخره سراغ قابلمه رفتم و دیدم یکی از قابلمه ها بوی کله پارچۀ دیروز ظهرو میده و دلم بد شد و کلا قید قابلمه های دیگه رو هم زدم و توی ماهیتابه آب جوش ریختم و آلووراها و گلابو بهش اضافه کردم . وقتی میخواستم شکر بهش اضافه کنم دیدم دم دست نیست و این شد که منصرف شدم و  زیر گازو خاموش کردم و با خودم گفتم فقط یه شکره دیگه مامان اینا که برگشتن همون موقع میریزم.

یه ساعت بعد مامان بابا اومده بودن و من رفتم سراغ آلوورا ها که دیدم روش یه لایۀ چربی ضعیفی نشسته و بدجور خورد تو ذوقم که نفهمیدم ایراد از ماهیتابه بوده یا ظرفی که مامانم شربتارو توش خالی کرده بوده و گذاشته بودتش روی میز...

بهرحال با خودم گفتم با ملاقه آب روشو برمیدارم فوقش و کسی هم متوجه نمیشه . با این خیالات ماهیتابه رو دوباره گذاشتم روی گاز و گازو روشن کردم . ملاقه پلاستیکیمونم برداشتم و گذاشتم توی ماهیتابه و گهگاه باهاش هم میزدم تا شکر توی آب حل بشه . تو این گیر و دار بود که تصادفا فهمیدم ملاقه بوی طبیعی خودشو نمیده و بویی که ازش متساعد میشه ناشی از همون غذای لذیذ دیروز ظهره :/


« قطع به : دیشب »

دیشب به دلیل اینکه از کله پاچه و ضمائم و علی الخصوص بوی بدش بیزارم تا ساعت هشت شب که بابام یهو خبر داد قرار شده بدون برنامه مراسم قرآن خونه ما باشه و خودش و مامانمم همون موقعا اومده بودن خونه و از قبل اطلاع نداده بودن ، از شستن ظرفا شونه خالی کرده بودم و پیچونده بودم که البته وقتی اقدام به این کار کردم  [. ..] م که همزمان با بابام اینا ا ومده بود خونمون اومدمثلا کمکم کنه تا زودتر تموم بشه و من هرچی اصرار کردم که اینا چیزی نیست و خودم می‌شورم و اینا ولی اون با یکدندگی غیر منطقی  قبول  نکردو سر آخر هرجور بود ظرفارو تایدی کرد  و منم آب کشیدم  و هرچی هم که من گفتم [ ...  ! ] نکنین بذارین خودم بشورم و الان این پسرخاله بابا که اومد تو وقتی ببینه ما پشت سینکیم چه فکرایی راجبمون میکنه  هم  به خرجش نرفت که نرفت ... منم که از اون همه مقاومت کلافه شده بودم بالاخره یه چی زی گفتم مبنی بر اینکه لجبازی تو خونشه ( مجبورم کرد خب :| )

بگذریم ...

خلاصه ظرفا گربه شور شد و عصرم شد آنچه گفته شد و بهتر بود نمیشد . آلووراها هم حروم شد و همون لحظه گازو خاموش کردم . الان باید تو سطل زباله باش ه :|