مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

زوج های خونی:)) (کدوم گروه خونی بهتره با کدوم گروه خونی ازدواج کنه ؟)

سلام 

امشب میخوام براتون مطلبی به اشتراک بذارم که خودم مدت ها دنبالش بودم و بالاخره وقتی به هدفم رسیدم که به گروهی دعوت شدم به اسم : دانشگاه روانشناسی ایران 

به این ترتیب بود که با پنج تا وویس روبرو شدم که برام جالب بود

و جالب تر این بود که گوینده و محقق متن ، از روانشناسان خبره داخل گروه بودن که از وویس هاشون بیشتر از وویس دیگر روانشناس ها راضی بودم 

اسم ایشون رو میتونید از روی اسم وویس هم ببینید

ایشون آقای نوربخش هستن

آدرس کانال ایجاد شده :

@ezdevaje_goruhekhuni

امیدوارم لذت ببرید


حسادت در دختران ..... در تکمیل پستی از آشناهای مجازی

(این پستو در حالی می نویسم که فردا ظهر امتحان میانترم دارم و صفحه ۴ کتابم و در کمال تعجب تازه متوجه پست مورد نظر شدم )

میگن حسادت تو دخترا جوریه که اگه از شخصی از جنس مخالف بدشون بیاد و ببینن کس دیگه از هم جنساشون به اون شخص جنس مخالف علاقه داره ناخودآگاه به اون شخص علاقمند میشن و دقیقا واسه همینه که میگن هیچوقت غیرت یک‌ مرد و حسادت یک خانم رو تحریک نکنید _ هر چند به شوخی  _

من خودم  احساس میکنم موقع به وجود اومدن این حسّ ناخواسته _ میگم ناخواسته چون چندان هم ا رادی نیست _ حتی ممکنه منطق هم کار نکنه و رگه هایی از خشم و ناراحتی رو در جنس ظریف داستان شاهد باشیم  ؛ حالا چه دقیقا همون زمان بروز کنه و چه بعد از اون زمان !

 بله احساسات و حس دوست داشته شدن بدون رقیب  ، از طرف خانم ها جزو أهمّ های زندگی هستن ؛ حتی اگه خودشون منکر این قضیه بشن ... 

که فروغ فرخزاد در این زمینه شعری داره که میگه :

... « شاید این را شنیده ای که زنان 


در دل ” آری و ” نه “ به لب دارند ... »

 

پیشنهاد

پیشنهاد رمان : سایه هیچکس (طیبه سوری) 

پیشنهاد فیلم ( هندی ) : Villain ( شرور )

پیشنهاد شعر : مست شبگرد و عشق گلنار(  شادان شهرو بختیاری )

پیشنهاد کتاب : کاروانی از شعر ( مهدی سهیلی ) _ مجموعه ای از اشعار ناب در قالب های مختلف ( نایاب )

.

.

.

قالب این پست ، تکرار می شود

هر پیشنهادی داشتین و به زیباییش اطمینان داشتین ، با ما همراه با توضیحات لازم ، به اشتراک بذارید

دو راهی

موندم بین دو تا قضیه 

یکیش می‌تونه من رو‌ تا حدی به استقلال برسونه 

و اون یکی راهش شرایطی که الان دارم و روحیه ای که طلب کمک از کسی براش سنگینه (بابام بهش میگه پلنگ طبیعتی و من چقدر در این زمینه افراطی ام........) 

میدونم که بالاخره دست به یه کاری میزنم ولی دلم میخواد بتونم کارآفرین شم ؛ برای دیگران بتونم کاری انجام بدم.هرچند در این زمینه تجربه سختی دارم که به شدت من رو آزرد .

ولی از طرفی به یه موجود متناقض تبدیل شدم که یه وقتی فکر‌میکنم این کاری که می‌خوام انجام بدم  فلانه و بهمانه و میتونم بعد از یه مدت هم گواهینامه اون کارو بگیرم هم در حد خودم کار آفرین بشم و بتونم یه کارایی واسه کسایی که میشناسمشون انجام بدم

ولی از طرفی در باطن روحیه به شدت تاثیر پذیری تو این گونه موارد دارم ؛ یعنی دلم راضی نمیشه به هر قیمتی به  جایگاه و علی الخصوص چیز بی ارزشی به  نام پول برسم و زیر دست بودنم برام سخته حتی اگه کارمند یک بانک باشم!

و خدانکنه کاری کنم که به غرورم _ عزت نفسم _ خدشه ای جبران ناپذیر وارد بشه

واقعا موندم . نمی‌دونم چیکار کنم

میترسم از پشیمونی ای که هیچ سودی نداره ولی مهلت تصمیم گیریمم کمه و به همون اندازه تصمیم گیری هم برام سخته ...

خصوصا الان که تازه یکمی بهبود پیدا کردم و دارم بهتر میشم و دلم نمی‌خواد دوباره خودمو اذیت کنم.

میدونم خیلی مبهم گفتم ولی بنظرتون چیکار کنم ؟ واقعا گیر کردم


ینی خنگ تر از من نیست ... D:

از خونه زنگ میزنم پیشوازمو گوش بدم 

میام سر گوشی میبینم تماس بی پاسخ دارم

با خودم میگم «باز کی زنگ زده؟» :|


مزاحم خود خوانده ! ( خود کرده را تدبیر نیست .. )

راستش یه گروه درسی دارم قرار شد چند نفر از همکلاسی های خانممو اونجا دعوت کنم ولی چون گوشیمو همراه خودم‌ نبرده بودم مجبور شدم بهشون که حدود چهار یا پنج نفر بودن شمارمو بدم که یادداشت کنن و از اونجا که شماره رندی دارم طوری شده بود که یکی از همکلاسیام که شاهد جریان بود  وشماره مو داشت به شوخی بهم بگه  که : من که شماره تو حفظ کردم! اصلا شمارتو بزن همینجا رو برد انقد به زحمت نیفتی:))

خلاصه اون روز تا نزدیک عصر خبری نشد و عصرم بخاطر  خستگی امتحان خوابیدم و شب حدود ساعت نه و نیم  مامانم بیدارم کرد و اون موقع بود که متوجه شدم دو تا تماس بی پاسخ از دو شماره ایرانسل دارم و احتمال دادم همکلاسی هام باشن پس بهشون به ترتیبی که زنگ زده بودن زنگ زدم و با برداشتن اول ین تماس از طرف اولین مشترک‌ مورد نظر ، تقریبا جا خوردم !

اون یه پسر بود ولی با این وجود مکالمه رو ادامه دادم و با این احتمال که شاید برادر همکلاسیم گوشی رو جواب داده پرسیدم :شما با این شماره تماس گرفتین؟ جواب داد که نه خیر .. منم عذرخواهی کردم و خداحافظی .

ولی تقریبا بعد چند دقیقه پیام داد : شما؟

و جواب ندادم

ولی فردا صبحش دوباره پیام داده بود و شکلک فرستاده بود

طی یه جریانی به همسرم که اطلاع دادم  جدی شد و گفت : «حانیه با تلگرام اومدنت مسئله ای ندارم اما با ادمین گروه مختلط بودنت مشکل دارم ! » و من تعجب کردم از اینکه فکر می کرد گروه تلگرامم مختلطه:)

گفتم گروهمون که مختلط نیست ولی اون گفت نباشه ؛ بعدا دعوت میکنن مختلط میشه!درسته ...همسرم معتقد بود شماره م از طریق یکی از هم گروهیام به طور اتفاقی یا عمدی دست یه پسر افتاده و من ابدا عکس شخصی و خصوصی نباید به عنوان آواتار بذارم و در آخر این من بودم که با این جمله م به صحبتمون در ا ین مورد پایان دادم که: «هیچ کار خاصی جز مزاحمت نمیتونه انجام بده» 

حق با همسرم بود و باید در هر صورت تو این موارد ملاحظه کرد 

و من نباید به شماره ناشناسی که روی گوشیم افتاده بود _ هر چند به نیت  انتقال اخبار درسی و جزئیات امتحان _  زنگ میزدم و باید منتظر تماس دوباره میموندم

طی یک مطلبی ، در آینده راجب مشکلی که برای یکی از دوستای متأهلم که منجر به پخش شدن عکسش و مشکلات بعد از اون شده بود توضیح خواهم داد




متین ستوده

آقا من امشب بالاخره متین ستوده رو تو فیلم لیسانسه ها دیدم:))

به خانوادم که گفتم ، گفتن شبیهش نیستم:))

ینی خیالم راحت شد:))

خب دلم نمیخواد شبیه کسی باشم:/

انصافا گریمشم خوب نبود 

چیکار میکنن این گریمورای ایرانی؟:|


تعبیر

- روز عروسیمون بود

برف میومد

من تولباس عروس بودم

یه جایی از خواب تو خیابون برف بازی میکردیم

تو حیاط خونه آقاجونم بودیم(پدربزرگ پدری) ، یه جمعیت اونجا بود و شاید ما تنها عروس و داماد نبودیم .

به همسرم گفتم بیاسلفی بگیریم محل نداد بهم.

رفتم توخونه ، اون جایی که آقاجانم ساکنه،طفلک با همه ناتوانیش داشت یه لباسیو از رو جالباسی میکشید که بپوشه

،بی قرار بود که بیاد تو حیاط مراسمو ببینه.منم کمکش کردم حتی شلوار روشلوارقبلیش براش پوشیدم 

یه لحظه غفلت کردم برگشتم دیدم بازهمون زیرپیرهنی تنشه

مادربزرگ مرحوممم تو قسمتی از خوابم بود

روبوسی کردم باهاش

تو خواب میدونستم مرده


+ تو خواب دستتو که نگرفت با خودش ببره؟:|


- نه فقط باهاش صحبت کردم

 

+ بیشتر مراقب خودتون باشین خانم

_____________________________________

در خواب با مادربزرگتان صحبت می کنید : 

1- یک مرگ ناگهانی 2- پول


آنلی بیتون می گوید:

دیدن و گفتگو با پدر بزرگ یا مادر بزرگ خود در خواب ، علامت آن است که با مشکلاتی مواجه می شوید که به سختی می توان از پس آنها برآمد ، اما با گوش سپردن بر پند و اندرز دیگران سر انجام بر مشکلات غلبه می کنید .

با پدربزرگتان صحبت می کنید : 1- یک مرگ ناگهانی 2- پول

لیلا برایت می گوید:

اگر خواب ببینید که با پدربزرگ یا مادربزرگ خود مشغول صحبت هستید، دلالت بر رسیدن به اهدافتان دارد.

 

هم_کلاسی

بالاخره برگه رو میدم و میام بیرون

همکلاسیم با خنده رو به استاد میگه : « هر کی که خوب نشه این [...] نمره کاملو میگیره! »

قبل از اینکه استاد واکنشی نشون بده میگم :

« حرفاشو جدی نگیرید ، داره خودشو توجیه میکنه ! »

.

.

میایم بیرون و همکلاسیم مشغول احوال پرسی با یه خانم میشه

میبینم همکلاسی دیگه م علامت میده به سمتش برم . اونم از کیفیت سوالا و عملکردم می‌پرسه و من براش تعریف میکنم ...

همکلاسی قبلیم بهمون میرسه و با من هم قدم میشه

راه میریم و من همزمان با شروع قدم هام دو تا ضربه کوچیک به پام میزنم

همکلاسیم با مهربونی ازم می‌پرسه : « زانوت درد می‌کنه ؟ »

جواب میدم نه ؛ 

یه مشکل [دیگه] دارم .

و اون  نمیپرسه چه مشکلی  .

به یاد حرفش به استاد می افتم

و  به این فکر میکنم که «همکلاسی .. تو از آشفتگی های  من  چه میدونی؟»

کی باورش میشه؟

تو سن بیست سالگی کوچکترین تنشی زَهره برام

حتی استرس ناخودآگاه امتحانی که برام مهمم نیست

از مکالمات من و عزیزانم

- دیشب خواب دیدم طلاهات گم شده در به در دنبال شون میگردی


+ زنده م.خاطر جمع


- درست صحبت کن حانیه


+ ...

ذهن فانتزی ساز غمگین من ...

دلم به نرمی موم است و نرم تر هر روز 

پر از آشیانه بغضم و شاید

 تهی تر از دیروز ...

که من آستانه صبرم به آسْمان آمد .


# بغض

# صبر 

# حنّا_آریانژاد


آخرین نگاه

طرز نگاهش اذیتم می‌کنه.

حسرت و ترسو تو چشماش میبینم

میترسم بیشتر از پنج دهم ثانیه نگاش کنم 

میترسم بفهمه افکارشو میخونم ، درکش میکنم.

اشکم می چکه وقتی اینارو می نویسم 

شاید باورش سخت باشه اما میترسم از دستشون بدم

هیچوقت رابطه صمیمانه آنچنانی ای با هم نداشتیم ولی احساس میکنم اگه نباشن باید همگی احساس پوچی کنیم......

فاطیما میگفت آخرین نگاه های پدر بزرگش عجیب غمگین بود

دیگه ادامه نمیدم.


زیاد مطمئن نباشیم

بهم گفته بود اگه جای تو بودم [ و با شرایط تو ] درسمومیذاشتم کنار . چیه این درس ؟ 

من اون زمان گفتم نمیتونم و هنوزم میگم

اما اون تغییر کرده و از درسش به جایگاهی رسیده و بخاطر جایگاهش حاضر نیست ازدواج کنه ، فخر میفروشه و با خشونت میگه «به هیچکس احتیاج ندارم»

آدما چه زود تغییر میکنن...

اولین امتحان

به چه بدبختی میانترم دادم

محدوده امتحان ، فقط  دو فصل بود ولی با اون روحیاتی که من  این چند روز داشتم حتی به نرفتن سر جلسه هم فکر کرده بودم ...

از دو روز قبل که کتابم بدستم رسید برنامه ریزی کرده بودم ولی دریغ از یه ذره رغبت ......!

حتی شب امتحانم که از ساعت هشت شروع کردم به روخوانی کتاب ، بازم یه حس بی میلی شدید درونم وول میخورد و جالبه که ذره ای هم استرس نداشتم  ! ( احساسمو بخوام دقیق تر توضیح بدم ، مثل کسی بودم که طی عواطف مبهمی ، دیگه هیچی خوشحالش نمیکنه!  )

حتی تو مراسم [ پارتی مانندِ :| ] عقیقه و تولد پسر داییمم شرکت نکردم و نشستم تو خونه

با این وجود با بی‌خیالی تمام فیلم دیدم و در حالی که کمتر از ۱۵ صفحه درس خونده بودم روی کتاب خوابیدم و پنج و نیم بیدار شدم و دوباره خوابم برد و نهایتا ساعت شش صبح بیدار شدم و تا ده که امتحان بود خوندم  و از کلاس هشت صبحمم گذشتم

حتی مسیرم تا دانشگاهو پیاده رفتم و اصلا برام مهم نبود جزوه ای به اون بزرگی تو دستمه و ممکنه کسی منو بشناسه!

قسمت خوب ماجرا این بود که نمره کامل شدم

حالا میفهمم چرا رغبت نمیکنم میانترم شنبمو بخونم ...

.
.
.
چون جلسه آخری که سر کلاسش حاضر بودم گفتم واسه الهامات شیطان مثال بزن ، جوری جوابمو داد انگار رو مخشم


کلید اسرار 
این قسمت : #انتقام_از_استاد 

شراره رخام یا متین ستوده ؟! مسئله این است

سلام

یهو یاد این افتادم که تا حالا دو نفر بهم گفتن شبیه شراره رخام هستم . از اون دو نفر ، یکیشون دختر عمومه که داداشم  یه زمانی بیشترین شباهت ظاهریو بین من و این دختر عموم قائل بود ؛ تا حدی که گاهی منو « مهلا » هم صدا میزد ! :|

و دومین نفر ، اون کسی بود که همین تابستون گذشته با مامانم تو بیمارستان هم اتاقی شده بود . به محض نشون دادن یه عکس از همسرم و خودم ، گفت شبیه این بازیگره ای ... امم اسمشو یادم نیست!

منم سریع گفتم : شراره رخام ؟!

گفت آره [ :)) ]

ولی در مورد این شباهت ، هر دو نفر فقط به یه مشخصه یه خصوص اشاره کردن .

در مورد متین ستوده اما ،

به نقل از همسرم ، خانواده داشتن دور هم فیلم میدیدن ، مادر همسرم یهو برمیگرده و رو به همه می‌پرسه : اگه گفتین از بین ما کی شبیه این دختره ست؟!

و برادر بزرگ همسرم تو جواب میگه : « حانیه » ..!

و جالب تر اینکه : همسرمم تایید می‌کنه :))

منکه خودم نظری ندارم ولی به نظر شما از بین این دو نفر من به کدوم یکیشون شبیه هستم ؟!

ضمن اینکه افراد دیگه ای هم بودن که به صورت لحظه ای شبیهشون بودم ؛ مثل یک بازیگر خارجی به گفته برادرم امیرعلی :)