مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

امروز ...

.

.

.

امروز بعد سه سال تو سالن مدرسه الزهرا (س) قدم زدم 

وقتی یکی از معلماشونو که یه معلم مرد بود دیدم که به سمت کلاس میومد تو دلم یه آه بی صدا کشیدم

وقتی خانم زارعی معاون مدرسه که عروس عموی بنده میشه و خانم حسینی تبار سر چایی آوردن تو سالن مدرسه سینی کِشان تعارف میکردن  من پا جلو گذاشتم که صلح برقرارانه سینی رو از دستشون بگیرم و به سمت آبدارخونه برم ، بعد از آب کشیدن استکانا  وقتی خانم زارعی در حال ریختن چای بود ازش پرسیدم فکر نمیکنید زمان ما خیلی اجحاف در حق ما شد ؟ اونم بی تعارف تایید کرد :« ... خیلی! »

قصد دارم فردا هم  برم مدرسه که خانم حاجی محمدی دبیر زبان رو ببینم

شنیدم بچه دومشو همین چند ماه پیش بدنیا آورده

و همچنان برای دیدار خانم شجاعی دبیر ادبیات هم مشتاقم اما از دیدن این دبیر محترم حسرت خاصی وجودمو در بر میگیره که علتش بی شک محبتای خالصانه و مادرانه ایشونه

ای کاش پرونده مون یه جور دیگه بسته می شد

.

.

.

قدر عزت نفستون رو بدونید تا هیچوقت حسرت نخورید.

گذشته مون رو که خودمون خراب کردیم ای کاش آیندمون رو فقط خودش بنویسه

[..]


_________________

« غم دل با تو گویم غار ؛

بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟

صدا نالنده پاسخ داد : 

« ...اری نیست ؟ »

باد میزنه و ...

نقاشی پرتره رنگ روغن امیرعلی که سوم راهنماییم کشیده بودمش از رو دیوار می افته پایین ...

من دارم رمان میخونم

 اما با افتادنش اشک تو چشمام جمع میشه