ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ز چشمانت نمی خوانم که من را دوست میداری؛
امان از وقت فهمیدن ، امان از بعد #بیداری
تو را همچون #نفس هایم ، به وقت عارض #کُرْنا ؛
همان اندازه خواهانم ، امان از درد بیماری !
مرا اکنون #نجاتم ده ، نه وقت رفتن و #مردن ؛
همین لحظه ، نه آن وقتی که من مُردَم ، به دلداری
دلم را پیش تو اکنون ، به غم و چشم گریانم ؛
سپارم و تو را هم من ودیعه بر خدا ، آری
بباید دست این مردم ، به دست یکدگر باشد
نباشد لحظۀ غفلت ، بباید وقت #هشیاری
ندارد دست ما سودی ، تو هم با ما بیا ٬ #ما ٬ شو
بده دستت که تا دیگر ، نباشد #مرگ و #هشداری
[ تو می بینی مرا بعدا ، چنان دلتنگ آغوشم ؛
تو را من در بغل گیرم ، همینجا بعد بیماری ]
#حنا_آریانژاد
۱۰:۸٬صبح
وزن شعر :
مفاعیلُن - مفاعیلن - مفاعیلن - مفاعیلن
شعری که قرار بود شعر عاشقانه باشه