مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

درود بر کسایی که ...

با وجود دیدن « ضعف غیر منتظره » آدم ،

بازم در کنارش میمونن ...

دوستی چنین افرادی قابل ستایشه


افرادی مثل نجمه که در بدترین شرایط ،

کمی بیشتر از سطح انتظارم ،

« همدلی » رو بجا آورد ...

و افسانه !

_ همکلاسی عزیزم _

دوست خوبی که نمیخوام هیچ وقت به رازداریش شک کنم ...

و همچنین آشناهای مجازی ،

_ که اگر نمیبینمشون _

خوشحال میشم خبر موفقیتاشونو بشنوم (گل)

انشالله روزی بتونم جبران کنم

.

.

.

خوشا من که شوق هزاران کندو با من است ...

سپاس

جالبه ...

همه میخواستن پست مربوط به نظر سنجیو پر کنن ... ولی فقط یه نفر این کارو کرده ! D:


ازت ممنونم 

لطفتو یادم میمونه ...



اگه یه روز فرصت برگشت داشته باشم ...

.

.

.

دوست دارم برگردم به تاریخ  « 13 . 2 . 94 »

همون روز آشناییم با نجمه ؛

اون روزا اوج رضایت و خشنودی از خودم بود ...

اون موقع حتی سابقه وسواسم نداشتم !

یعنی درست 367 روز پیش ...


وقتی در مورد تاریخ آشناییمون ازش سوال پرسیدم جواب داد : 

_ روز آشناییمون 13 . 2 . 94 چهارشنبه ظهر ساعت نزدیکای نمیدونم سه بود یا چهار تو تالار ارشاد و دقیقا این روز فردا یا پس فرداست ... 

_ !



 ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ 


برادرم رسول فردا صبح مرخص میشه

دختر خاله م دیشب پیش من و محمد مهدی موند

پسر خاله مم مادرمو همراهی کرد ...

... دست جفتشون درد نکنه ... از همینجا ممنون 




... برگشت من

در یکی از روز ها ،

در میان لاله ها ،

غنچه ای زیبا رو ،

سر بر آورد چون هما ؛


چشم او زیبا بود ،

سینه ریزش اما ،

لکه ای بود سیاه ،


دل او پر غصه ،

چشم او شد گریان

ناز من نیست چرا ،

چون سمن ، چون ریحان ؟


و چرا من هستم ،

کودکی خرد به باغ ...

این چنین بود که فکر ،

بر دلش می زد  "داغ " !


ناگزیر از غصه ،

روی او در هم شد ؛

غنچه خرد به باغ ،

کم کمک سر خم شد


او نفهمید که خود ،

کیمیایی زیباست ،

و نفهمید که مرگ

 ، در همین رویا هاست …

___________________________________

اول از همه ، عذر میخوام که پست بهتری ارسال نکردم

از دوستانی که بدون چشم داشت سر میزنن ممنونم

یه خوشامدم به دوست عزیزم بگم :

نجمه جان

به وبلاگم خوش اومدی ...