ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
با وجود دیدن « ضعف غیر منتظره » آدم ،
بازم در کنارش میمونن ...
دوستی چنین افرادی قابل ستایشه
افرادی مثل نجمه که در بدترین شرایط ،
کمی بیشتر از سطح انتظارم ،
« همدلی » رو بجا آورد ...
و افسانه !
_ همکلاسی عزیزم _
دوست خوبی که نمیخوام هیچ وقت به رازداریش شک کنم ...
و همچنین آشناهای مجازی ،
_ که اگر نمیبینمشون _
خوشحال میشم خبر موفقیتاشونو بشنوم (گل)
انشالله روزی بتونم جبران کنم
.
.
.
خوشا من که شوق هزاران کندو با من است ...
سپاس
همه میخواستن پست مربوط به نظر سنجیو پر کنن ... ولی فقط یه نفر این کارو کرده ! D:
ازت ممنونم
لطفتو یادم میمونه ...
.
.
.
دوست دارم برگردم به تاریخ « 13 . 2 . 94 »
همون روز آشناییم با نجمه ؛
اون روزا اوج رضایت و خشنودی از خودم بود ...
اون موقع حتی سابقه وسواسم نداشتم !
یعنی درست 367 روز پیش ...
وقتی در مورد تاریخ آشناییمون ازش سوال پرسیدم جواب داد :
_ روز آشناییمون 13 . 2 . 94 چهارشنبه ظهر ساعت نزدیکای نمیدونم سه بود یا چهار تو تالار ارشاد و دقیقا این روز فردا یا پس فرداست ...
_ !
ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ
برادرم رسول فردا صبح مرخص میشه
دختر خاله م دیشب پیش من و محمد مهدی موند
پسر خاله مم مادرمو همراهی کرد ...
... دست جفتشون درد نکنه ... از همینجا ممنون
در یکی از روز ها ،
در میان لاله ها ،
غنچه ای زیبا رو ،
سر بر آورد چون هما ؛
چشم او زیبا بود ،
سینه ریزش اما ،
لکه ای بود سیاه ،
دل او پر غصه ،
چشم او شد گریان
ناز من نیست چرا ،
چون سمن ، چون ریحان ؟
و چرا من هستم ،
کودکی خرد به باغ ...
این چنین بود که فکر ،
بر دلش می زد "داغ " !
ناگزیر از غصه ،
روی او در هم شد ؛
غنچه خرد به باغ ،
کم کمک سر خم شد
او نفهمید که خود ،
کیمیایی زیباست ،
و نفهمید که مرگ
، در همین رویا هاست …
___________________________________
اول از همه ، عذر میخوام که پست بهتری ارسال نکردم
از دوستانی که بدون چشم داشت سر میزنن ممنونم
یه خوشامدم به دوست عزیزم بگم :
نجمه جان
به وبلاگم خوش اومدی ...