مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

بعضی وقتا ...

 از حس رها شدگی بعد گریه و زاری ،

 خوشم نمیاد ...

احساس میکنم باید « کینه » ای به دل بگیرم ؛

.

.

.

ولی نمیشه ...


__________________________

اِی مَن ! بِگِریْ ...

بیٖ آنانْ چِه غَمْگِنانِه می گِرْییٖ ...



بحث دنباله دار ...

امشب ،

یا بهتره بگم ... « دیشب » !

به مدت ۲ ساعت _ از ده و ربع تا تقریبا دوازده و ربع _ در حال صحبت و بحث تلفنی بودم ... 

۱ ساعت با تلفن ثابت ( تماس : از طرف مقابل ) و بقیه ش با گوشی موبایل !

بعد ۶۰ دقیقه مکالمه ، یهو بر اثر اصابت گوشی به گوش بنده ! تماس قطع شد ...

از اون جا که بحثمون دو طرفه بود با موبایل بنده خدا تماس گرفتم ...

بعد از تقریبا چهل دقیقه صحبت ، شارژم تموم شد و ایشون مجبور شد دوباره از گوشیش با من تماس بگیره و روز از نو ، روزی از نو ... که خدارو شکر بحثمون نتیجه داد و با خوبی و خوشی و البته شوخی مکالمه رو تموم کردیم ...

و حالا ،

یاد این تیکه از شعر آقای مشیری که میتونه مصداق بحث ما در قالبی ادبی باشه افتادم که میگه : 

« بانگ غوکان ؟

_ می توان نشنید !

یاوه گویی های جانکاه کلاغان ؟

_ می توان با آن مدارا کرد !

قصه هایی این چنین در گوش یکدیگر فروخواندند ...

# لاجرم از راه واماندند # ! »

.

.

.

نقل قول های دوستان و آشنایان مجازی و غیر مجازی ...

« برای همینه که بهتون میگم بنظر من شما رتبه تک رقمی میشین چون که طبق شناختی که تو این مدت از حضرت عالی کسب کردیم ، شمارو شخصی فرهیخته و با شخصیت و کاملا مسلط به خود می دونیم لذا توی این زمینه فکر نکنم مشکلی داشته باشید... »

 آشنای سه ساله مجازی_۱۰تیرماه۹۴ 

.

.

.

« به درست برس مزاحم نمیشم چون قراره رتبه ت سه رقمی بشه شبت پر ستاره بای »

نجمه_فروردین ماه۹۵

.

.

.

« تمام میشه شما غصه نخور فوقش تا هر جا رسیدی میخونی و امتحانم میدی و قبول میشی قبول هم نشدی این همه آدم ۲و۳سال پشت کنکور میمونن و بعد تو بهترین دانشگاه قبول میشن و می ارزه

 ولی اینو بدون که من به تو امید دارم که قبول میشی »

نجمه_فروردین ماه۹۵

.

.

.

من : شاید دلسرد شدن معنایی برات نداشته باشه ... ولی من هراس این رو خواهم داشت ( که نا امیدش کنم )

«_ « ولی من هراس این را دارم که تو مهمونی قبولیت چی بپوشم حان خانم »

نجمه_فروردین۹۵

.

.

.

« « خیلی خوشحالم که با این حرفام میتونم امیدوارت کنم به خودم افتخار میکنم »

_ « خیلی » افتخار کن و البته همیشه همینطور صادق باش

من همیشه صادقم و به توصیه ت حتما عمل میکنم »

من و نجمه_فروردین ماه۹۵

.

.

.

درجواب قسمت آخر پیامم که : 

_ « سخت جانی را بین ؛

که نمردم از هجر ...

مرگ صد بار به از

بی تو بودن باشد »

حمید مصدق


جواب داد :

_ « از دوست داشتنای دروغی بدم میاد...منک واقعا از ته ته دلم عاشقتم..ببخش مزاحم شدم خدافظ »

نجمه_فروردین ماه۹۵

.

.

.

« چرا همیشه به گذشته فکر میکنی فراموش کن تو اولین کسی نیستی ک اشتباه کردی »

نجمه_اردیبهشت ماه

.

.

.

« عزیزم همه اشتباه میکنن اگه قرار باشه همه خودشونو اینطوری عذاب بدن که دنیا پر میشه از آدمای افسرده و ناراحت »

از هم کلاسی ها ... اردیبهشت۹۵

.

.

.


« تو دختر شجاعی بودی اینقد ضعیف نباش اشتباهتو قبول کردی پس بذارش کنار و از نو شروع کن »

شخصیت قبلی_اردیبهشت۹۵

.

.

.

« میدونی اگه کنکور قبول شی چه قد موقعیتای بهتری میتونی بدست بیاری تو باید به داشتن پدرت افتخار کنی تون تو رو حمایت میکنه پس بشین همون برنامه ای رو که ریختی ادامه بده »


« آره واقعا تو حرف ساده ست نه تو عمل . ولی تو با بقیه همکلاسیا فرق داری تو برا هر حرفت سند میاوردی »


« قول بده تا آخر امتحانا خود قبلیت شی تا باهم برا کنکور بخونیم قبوله؟ »


ا« از همین فردا شروع میکنیم دیگم نبینم حرفای ناراحت کننده و غمگین زدی »


« چرا از فردا از همین الان برو بشین زبانو بخون البته شما زبانو فوت آبی استاد.میشینی زبانو میخونی به هیچی ام فکر نمیکنی »

 « من بهت اعتماد کردم »

هم کلاسی_اردیبهشت ماه۹۵

.

.

.

( وقتی گفتم « چیز خاصی نیست » و « لطفا فراموشش کن » پرسید :

« چرا نمیگی چرا حالت خوب نیست ؟ 

من نمیدونم چته و تو هم نمیگی چرا اینقد مبهمی دختر ؟ »

Sober_اردیبهشت۹۵

.

.

.

« توی اون حجم از رفقات جایی ندارم دیگه مزاحمت نمیشم »

Sober_اردیبهشت۹۵

.

.

.

 « حس بی عرضگی میکنم از اینکه نمیتونم کمکت کنم »

دوست همیشگی_Sober_اردیبهشت۹۵

.

.

.

« حنا اونقدر نا امید نباش از فرصت هات خوب استفاده کن 

یه ساعت خوندنم یه ساعته فقط خوب برنامه ریزی کن منم دعا میکنم به چیزی که میخوای برسی 

انشاالله موفق میشی »

زهرا ایزدی_فروردین ماه۹۵

.

.

.

و و در آخر این تشویق بسیار ارزشمند که : « تلاشتون تحسین برانگیز بود »

از  طرف برادر عاقل سنی مذهبم _ جناب آقای فاضلی

درست تو موقعیتی که هیچ انتظاری نداشتم ...

فکر نمیکنم هیچ وقت هیچ جواب مناسبی برای قدر دانی از زحمات بی منت ایشون در زمینه درسی و مشاوره ندارم و تو جواب جمله بالا هم فقط تونستم سکوت کنم ... 

و قراره تا مدت ها سپاسگزار لطف ، تواضع و وقتایی که بدون چشم داشت صرف کردن بمونم !

البته امیدوارم بتونم یه روز جبران بکنم ...

.

.

.

_______________________________________

و این منم ؛

شرمنده همه ...

.

.

.

در مورد رمزدار کردن یا نکردن این مطلب ، یکم با خودم کلنجار رفتم

رمز دار کردن بخاطر برداشتای حتمی و رمز نذاشتن بخاطر دلخوشیم به این باور که میدونم به طور کلی دوستان می دونن من چه جور آدمی بودم و تا حدودی میدونن چه اتفاقایی افتاده

و  من ذاتا ضعیف نشدم ...

بر اگه اخیرا خلاف عادت ، درد دل کردم  بر حسب « نیاز » بوده و دیگر هیچ ...

( چیزی که قبلا شاید یک بار در سال اتفاق می افتاد )

علت اینکه بعضی از دوستان کمی ملاحظه کار شدن چیه برام قابل درکه ...

میتونم خودمو به این  خاطر که ناخواسته جو رو تغییر دادم مقصر بدونم ولی میدونم این رفتارشون مقطعیه 

و من این توانایی رو در خودم می بینم که یه روز این راز دلا رو _ که عنوان بهتری نمیتونم براش بکار ببرم _ از یاد دوستان ببرم

و البته جبران کنم ...

از همینجا و از صمیم قلبم از همتون ممنونم


_________________________________________

خوشا من که شوق هزاران کندو با من است ...

# فریدون مشیری 

لاجرم از راه واماندند ...

بانگ غوکان ؟

_ می توان نشنید ...

یاوه گویی های جانکاه کلاغان ؟

_ می توان با آن مدارا کرد ...


قصه هایی این چنین در گوش یکدیگر فرو خواندند ؛

لاجرم از راه ، وا ماندند !

شکسته ست سخت ...

پلنگی

 که ناگه فرو می جهید از بلندای بام ...

         فرو جسته ؛

اما نه روی شکار 

... در کام مرگ !


______________________

# خاک # جان یافته است ...

{ تو } چرا سنگ شدی ؟

ιllιlı در سایه ایزد تبارک ، عید همگی بود مبارک ιllιlı

سلام دوستان

متاسفانه شارژ نتم دیشب تموم شد ؛

نتونستم پیش از موعد ارسال کنم


این پست مال دیشبه :


شارژ نتم بزودی قطع میشه

سال نو رو مجبورم « پیشاپیش » تبریک عرض کنم

خب سال 94 برای من سال خوبی نبود

ـ نه اینکه ناشکر باشم ـ

چون اتفاقات ناخوشایند زیادی برام پیش اومد

از اینکه این چند ماهه خواننده وبلاگم بودید ازتون ممنونم

مختصر و مفید ... « عیدتون مبارک » !


این شعر زیبا هم ،

تقدیم شما ...


... هرچه را ویرانگر پاییز در هم ریخت ، غارت کرد و برد

هر چه را سرمای دی یک سر به نابودی سپرد

وانچه را کولاک بهمن ، زیر پای خود فسرد ...

باز می سازد بهار !
تار و پودش تشنه ی سازندگی است ؛
در نهادش نیرُوی جان آفرین زندگی است !
با نسیمش هرچه خواهی ،

سبز و سرخ و رنگ و بوست ؛

وین همه آبادی و شادی از اوست ...


بوی جان می آید اینک از « نفس های بهار »
دست های پر گل اند این شاخه ها بهر نثار
چون بهار ای همسفر!

ای راهی این رهگذار !
« همتی سازنده از جان نفس هایت برآر » !


با پیام دلکش « نوروزتان پیروز باد »
با سرود تازه « هر روزتان نوروز باد »
شهر سرشار است از لبخند ؛
از گل ، از امید ...

تا جهان باقی است این آیین ، جان افروز باد !


سال خوبی براتون آرزو می کنم

.

.

.


التماس دعا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خوش بحال کوهبید ...

درخت سر سبز سرشار از امید


حنــّــا . ج