مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

رمان های Sober ( نشاط )

نمیتونم رمانای Sober که سعیده سوم دبیرستان که بودیم برام اضافه بر سازمان تو فلش ریخته بودو فراموش کنم . شهریور ۴تا رمان از این نویسنده خوندم و بسیار تجربۀ جالبی بود در نوع خودش . اونم برای منی که هیچوقت از طرفدارای رمان ژانر ترسناک نبودم

شما هم اگه علاقه به دنیا و موجودات ماورائی دارید پیشنهاد میکنم رمان های این نویسنده رو بخونید 

و اما ۴ رمانی که از این نویسنده خوندم :

پسران بد

هیچکسان۱

هیچکسان۲ ( دژاسو )

هیچکسان ۳ ( حقیقت رمانتیک قتل )

از بین این مجموعه رمان که موضوع به هم مرتبطی داره پسران بد رو دوست نداشتم و با اینکه باید اول میخوندمش تا بتونم ماهیت دو تا شخصیتای جدید دژاسو رو درک کنم گذاشتم آخر از همه خوندم

هیچکسان۱ اصلا باعث ترسم نشد! و بیشترشو تو لپتاپ خوندم

دژاسو ولی جالب تر و دوست داشتنی تر از بقیه بود برام و هیچکسان۳ حقیقتا راز آلود و ترسناک بود خصوصا که تو تاریکی هم میخوندمش:))

هنوزم وقتی گاهی وقتا یاد این رمانا می افتم لبخند میزنم! و بذارید صادقانه بگم : اگه مسئله ترس از کمد دیواری اتاقم (!) و خوابیدن تو تاریکی و اینا نبود بدم نمیومد رمان دیگه ای از این نویسنده یا نویسنده های دیگه با موضوع مشابه دانلود کنم و بخونم ؛)











پی نوشت مهمممم:

گفته بودن خبر بدم کی این رمان تموم میشه

این رمان احتمالا تو روزهای آتی  منتشر میشه

ویرایشش جمعه همین هفته تموم میشه

هزینه خرید این فایل از هیچکسان که فایل آخر هم هست ۲۵هزار تومنه

در محضر درس خانم باغبان

.

.

.

خانم باغبان  طب اسلامی بلده در حد تجویز و  نسخه پیچی!

دفعۀ آخری که سر کلاسش بودم از بین حاضرین سر کلاس وقتی داشت راجب فرق بین دم و بلغم توضیح میداد انگشت اشاره شو گرفت طرف من و منو به بقیه نشون داد و چون فامیلمو نمیدونست گفت : « مثل خانومه ... » و من با لبخند فامیلمو گفتم و اون گفت بله مثل ایشون که دارن رو به بلغم میرن !

چقدر اون روز حس جالبی داشتم که به خاطر چه وجه ا شتراک ظاهری انگشت نمای خانم باغبان شدم :))

و جالب تر اینکه خانم باغبان معتقده من صفراوی ام ، صفراوی بدنیا اومدم و صفراوی خواهم مُرد .

سنگ

نم نم بارانم
امشب آهسته بزن بر سر این ویرانه
تا که اندوه ملامت گر عشق
اندر این تاریکی
و در این قوم عَدو گشتۀ مهر
ندهد پایانم ...

امشب آهسته بزن
تا که بشویی یک سنگ
و نه آن سنگ سیه چرده
که غلتیده ز دامانۀ کوه
آنقَدَر رفته که مهجور شده ست
ز وطن ، یک فرسنگ ...

و نه آن سنگ که روزی بوده
قدّ یک کلۀ غاز
و کنون گشته به زیر پاها
آنقَدَر هرز ، کز او مانده
نرمه سنگی
که اندازه یک پشّه ندارد جثّه
تا کند زندگی خود ، آغاز ...

و نه آن سنگ که بر تقدیرش
رسم یک نیمکت است
بنشینند عشاق
روی آن سنگ که شبه کوه است
_ و چه این سنگ در زندگی اش
خوشبخت است! _

... که بر آن سنگ که باشد در دل
آن دل سخت و زُمُخت
نپذیرد گَرد ِ
مهر و امید و سپاس
و نه اکنون ؛
که از روز نُخُست  ...

نم نم بارانم
امشب آهسته بزن بر سر این ویرانه
و اندکی آهسته
روی این سنگ ببار
و غبار از سر دل ها بردار
تا که روزی روید
 از دل تیره و افسردۀ سنگ
خزه و سبزه و اطرافش هم
اندکی از : گُلسنگ ...




در رابطه با رمان حباب سخت ...

.

.

.

دوستان عزیزی که لطف کردید دو پارتی که تو وبلاگ گذاشتم خوندید ... فایل این رمان مدتی بود تو لپتاپ بالا نمیومد و منم بکاپ اصلاح شده ازش نداشتم ولی چند وقتی هست مشکل فایل حل شده و روی هم رفته ۱۸صفحه ای رو شامل میشه و این تعداد صفحه یعنی ۸ پارت

امیدوارم فصل پاییز بهانۀ خوبی باشه برای ادامه دادن سیر داستان.

دوستان لطفاً برای آرامش دلم دعا کنید

به : زهرا ایزدی

سلام خانم!چطوری؟ینی توقع نظر هر کس دیگه رو داشتم غیر از تو!

ما هم خبری از شما  نداریم تو خوبی؟

همراه اول سیمکارتمو بی دلیل سوزوند و من هیچ شماره ای ازت ندارم تو تلگرام بهم پیام بده...


پست در جواب این پیام می باشد:

سلام حنا جان خوبی خیلی وقته ازت بیخبرم خیلی وقته هست که ندیدمت