مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

فردا ...

فردا صبح ساعت ۸ امتحان آمار استنباطی دارم 

از ۶ فصل صفحه۱۱ ام

هیچ رغبتی به درس ندارم

همش آیندۀ پر از ابهامم از جلوی چشمام رژه میره و من حس کسی رو دارم که یه شب مقابل یه پنجره سیگار به دست و عینک به چشم ... به گذشتۀ سوخته ش فکر میکنه!!

حسم واقعا همین بود

ببخشید که یکم بد آموزی داشت!!

مسمومیت بر اثر گاز

دیشب تقریبا همین موقع ها بود که مامانم از منی که تو اتاق رسول درس میخوندم سر زد . مامانم  چیزی گفت و  من در جواب به شوخی  و با لحن خاصی گفتم : اگه بمیرم چی؟

با شنیدن این جمله ، با اینکه قبلا از گرم بودن لوله بخاری اطمینان حاصل کرده بودن مامانم دوباره برگشت و به لوله دست زد ؛ لوله سرد بود !

بابام بخاری رو روی شمعک گذاشت و بعد از باز گذاشتن در و سپرده کاری هایی مبنی بر اینکه برم تو اتاق خودم و بخاری برقی رو روشن کنم رفتن بخوابن . و اما  برای هال ، بخاری برقی کوچیکه رو روشن کرده بودن ؛ همونیکه برای کرسی استفاده میشه . گرچه هال خونمون بزرگه و یک طرف اون سراسر پنجره است.

وقتی بابام برای آخرین بار به اتاق اومد گفت بوی گاز میاد و منم به ظن اینکه علتش روشن بودن چند دقیقه ای بخاری بوده نگاه سرسری ای به بخاری کردم و متوجه شدم شمعک روشنه . همونطور که پشت به بخاری بودم ترتیب شمعک رو هم دادم و با گفتن جمله هایی مثل « شما خیالتون راحت باشه ، بخوابید » و اینکه « من حالا حالاها  قصد خوابیدن ندارم » ( منظورم اشاره به خوابیدن بعد از بیرون رفتن بوی گاز بود ) بابامو به خوابیدن راضی کردم...

و اما قبل از اون به خاطر احساس سرما روی میز  رفته  و درز چند سانتی متری پنجره بزرگ اتاقو بستم.

تا وقتی بیدار بودم چند بار از اتاق بیرون رفتم و هر بار که به اتاق برگشتم بوی گازو حس کردم ولی چون دلیلی جز حدس اولیه م  وجود نداشت  با خودم گفتم که احتمالا بوی گاز تو اتاق حبس شده . و از اونجا که ذهنم درگیر درس و چیزای دیگه بود دیگه اعتنایی نکردم و بار آخر هم به تبع دفعات قبل ، در اتاقو بستم .

تقریبا نصفه های شب بود که احساس کوفته شدن شکم و حالت تهوع بهم دست داد و وقتی این حالت  ادامه دار شد با خودم گفتم که احتمالا بخاطر شام و غذای بیرونه که چند دقیقه قبل هم ازش خورده بودم .

بنابر این بازم اعتنایی نکردم (!)

و نهایتا نزدیکای صبح روی یکی از کتابام خوابم برد ...

.

.

.

صبح با صدای مامانم که  میگفت : « چرا شیر گازو نبستی؟؟ » بیدار شدم.

 قبل از اون _ طبق چیزایی که بعدا تعریف کرد_ چند بار صدام زده بود .... 

.

.

بله این دفعه هم مثل قضیه بخاری بدون دو دکش سال آخر دبیرستان خطر رفع شده بود و زمان گرفتن درس بود .

آخه پارسال سمانه هم همینجوری  ........ .

وقتی پشت تلفن به شوخی به همسرم گفتم « شانست نگرفت! » ، عصبانی شد و کلی دعوام کرد و در آخر با دلخوری گفت که به بابام بگم « بادمجونو  ()یه بار سرما میزنه » ! 

.

.

به نظرتون علت نشتی گاز بعد از اونهمه محکم کاری چی بود ؟

بله!علتش ناقص خاموش کردن شمعک بود!

درسته شمعک کوچیکه...ولی در عوض ذره ای راه برای تهویه وجود نداشت.

شاید در ظاهر شوخی بنظر برسه!ولی من واقعا دچار مسمومیت شده بودم!