مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

از خاطراتم ) در فروردین پارسال

دم در تالار عروسی ،

خاله پدرم و مادر خواستگار پارسالمو دیدم

خیلی گنگ احوال پرسی کرد

ازش پرسیدم : « شناختین ؟! »

گفت آره ... کی نوه خاله خودشو نمیشناسه ؟!

.

.

  ادامه مطلب ...

این منم ؛ زامبی

.

.

.

راستشو بخواین خسته تر از چیزی ام که بونم خاطره امروزو بگم!امروز بدشانسیای کوچولو زیاد داشتم …

ولی در کل بد نبود 


فردا که کنکور زبانمم دادم در مورد خاطره نویسی چاره ای خواهم اندیشید!


_______________________

کل دیشبو بیدار بودم 

از ساعت هشت شب دیشب سرم روی بالش آروم نگرفته …

به شکل چشمای زامبی در اومدن …

چشمای  خسته من!

.

.

.

حنّا !

بدنت را در چه راهی فرسودی !؟ 




_____________________________

چون قراره تا فردا صبح بخوابم 

چند تا توصیه به خاطر روز ی که پیش رو دارین …

شام برنج نخورید!

ترشی و کلا چیزای ترش نخورید …

صبحونه کامل بخورید 

نگران نباشید کنکور آسونه 

ثبت خاطرات _ پارت ۴

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.