مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

حباب سخت _ پارت یکم

پرده هارا داخل ماشین لباسشویی انداختم . در استفاده از امکانات خانه اختیار تام داشتم . باید برای تمیز کردن محل کارم از خودم مایه می گذاشتم . امیر کوچولو خوابیده بود و این یعنی فرصت خوبی برای سامان دادن به اتاقم داشتم . موظف به تمیز کردن خانه نبودم ؛ اما پرده های اتاق ، به خاطر آلودگی هوا کدر شده بودند و من برای حجم بیشتر ، رو تختی را هم چنگ زدم .

 داخل آشپزخانه شدم و خیلی با احتیاط ماشین لباسشویی را روشن کردم . زمان را تنظیم کردم و همانجا روی صندلی رو به روی ماشین نشستم . نشستم و خاطرات ده روز اخیرم را مرور کردم تا برای هزارمین بار صحت تصمیمم را بررسی کنم ...

" اولین بار که دیدمش ، همان شب تصادف نگین بود ...  "

با وجود اتفاقات تلخی که دیگر جزئی از زندگی ام محسوب می شدند ، با وجود جای خالی پدر و پیامد ها و اتفاقات بعد از آن ، باز هم دلایل کافی برای زندگی داشتم ؛ کسانی که به من نزدیک بودند ، کمالاتی که درونم حس می کردم و نیاز به شکوفا شدن داشتند ... و از همه مهمتر : وجود مادرم .( کسی که وجودم از او شکل گرفت .) *

احساساتی بودم اما همیشه سعی داشتم عواطفم را سرکوب کنم . واگویه می کردم تا قوی تر به نظر برسم . دوستان زیادی نداشتم ؛ اما همان هایی هم که بودند برای من در حکم چیزی شبیه به خواهر بودند و من تنها تر از آن بودم که از خون خود ، خواهری داشته باشم .

پدرم مرد بزرگی بود ؛ اما تنها چیزهایی که از او به یادگار ماند ، خوبی هایش بود و من و مادرم . وقتی که رفت ، نیمی از قلبم خاموش شد و من با نیمۀ دیگر قلبم زنده بودم که آن هم ... زندگی با وجود حمایت های عمویم ، باز هم سخت به نظر می رسید ؛ شاید به این دلیل که بیشتر مبالغ دریافت شده را در حساب بانکی پس انداز می کردیم و این ، تنها یکی از شیوه های مدیریتی من ، برای روزهای مبادا بود ...

تقدیر بارها امتحانم کرده بود و چیزی جز صبر ندید ؛ پس کمر به نابودی ام بست و شروع کرد به گرفتن چیزهایی بیشتر ... مثل سلامتی مادرم ...

و زندگی سخت تر شد 

و البته این پایان ماجرا نبود ... 

" بعد از پوشیدن روسری ، چهره به چهرۀ مادرم روی زمین نشستم . با نگاهی خاص به چشم های زیبایش لبخند زدم . به امید اینکه تسکینی باشد بر دغدغه های احتمالی اش .

-نگران نشو مامان ؛ تا سر کوچه میرم و برمیگردم . باید تخم مرغ بخرم ، دیشب تموم کردیم . نگران نشی خب ؟ زود میام .

پیشانی اش را بوسیدم و به سمت در رفتم .

سوز بدی بود . تا وقتی به مغازه رسیدم از سرما به خودم لرزیدم . هوای داخل مغازه اما ، مطبوع و گرم بود . از پسر احمد آقا که به جای پدرش مشغول گرفتن سفارش بود ، خواستم نیم کیلو تخم مرغ برایم جدا کند .

چشم هایم روی اعداد ترازو بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد . به صفحه اش نگاه کردم ؛ اسم «نگین» باعث لبخندم شد .

گوشی را جواب دادم :

 - سلااام!

چند ثانیه مکث ...

و بالاخره صدای نگین در گوشم پیچید : 

- یگانه ؟؟

قلبم کنده شد ...

صدای نگین بغض داشت .


پایان پارت یکم.

لطفا نظرتون رو دربارش بگید

باتشکر

آخرین رمان هایی که تموم کردم

بنفشه ( تربیت نادرست فرزندان و مشکلاتی که در سنین نوجوونی دامن گیر این بچه ها میشه )

لیلا ( سرگذشت دختری به اسم لیلا که ته تغاری خانواده ست و با همه سر جنگ و دشمنی داره و مشکلاتی که به بار میاره )

آبنبات چوبی  (عقدۀ حقارت در کودکی  و نقش اون در ابتلا به سادیسم )

و جاده های پاییزی ...که خیلی غمگین بود و پیشنهاد نمیکنم. _

( مازوخیسم  پسری که به استادش علاقمند میشه و این داستان برای دهۀ ۷۰هست )  _ 

همه نوشتۀ غزل سادات پور نسائی ( مدرس دانشگاه ، دانشجوی  دکترای تخصصی  وروانشناس )

غیر از رمان اولی باقی رمان ها بر اساس واقعیت نوشته شدن

فعلا حوصلۀ شروع رمان ندارم ولی بختک و دگردیسی این نویسنده رو هم دانلود کردم

آخرین رمانایی که خوندم

تا تلاقی خطوط موازی نوشتۀ زکیه اکبری

آسمان آذر نوشتۀ زکیه اکبری

شهد گس از نیلوفر قائمی فر (نویسندۀ روانشناس)

چشمها از نیلوفر قائمی فر

تب داغ گناه(جلد یک و دو)  از نیلوفر قائمی فر

زخم پاییز از معصومه آبی

سایۀ هیچ کس از طیبه سوری (نویسندۀ خنده های قشنگ)

و ...

قوانین رمان

کلا چند تا قانون در زمینه رمان و کتاب دارم اونم اینکه :

۱. دوست ندارم رمانی که میخونم در مورد مواد مخدر و قاچاق یا مسائل مشابه باشه !! علی الخصوص اینکه اول شخص رمانم بخواد خطا کار یا حتی توبه کننده این جور کارا باشه و عاشق [پلیس] هم بشه ... که در این صورت نباید از داستان توقع پایانی معقول داشت.

۲.دلم نمیخواد دوستای شخصیت داستان از یک یا حداکثر دو نفر بیشتر باشه . اینجوری احساس میکنم احتمال اینکه رمان دچار مسائل زائد بشه زیاد میشه 

۳.از رمان پلیسی بدم میاد . اصولااصولا از حضور افراد نظامی تو رمان خوشم نمیاد . کاری هم به شخصیت شخص نظامی مورد نظر ندارم و دلیلشم شاید این باشه که بحث افراد نظامی واسه من یه بحث جدیه و نمیتونم زیاد با این جور رمانا ارتباط برقرار کنم و  از  درک منطقیشون بر بیام 

۴.از رمانی که بیش از حد به فساد و رسوایی بپردازه علاقه ای ندارم . از وجود افراد خیلی خشک و سرد توی رمان هم لذتی نمی برم . لجبازی بی مورد و بعضی کله شقی ها هم دیگه برام جذابیتی نداره ... علی الخصوص اگه نامعقول و بی جا هم باشه

۵.از خوندن مسائل کلیشه ای و تکراری بیزارم . چرا باید وقتمو روی رمانی با موضوعی تکراری بذارم که قبلا بهش پرداخته شده یا حدس انتهای رمان اصلا کار سختی نیست؟٬٬هیچ هیجانی هم  وجود نداره٬٬

۶. ادامه دارد ...

لب های ساکت با موفقیت دانلود شد

.

.

.

امیدوارم وجه تشابه من و نقش اول داستان از نظر پسر عموم محمد ، منزوی بودن نباشه ... !

باتشکر از راهنمایی برای دانلود

لب های ساکت ...

سلام بچه ها خوبید ؟

میخواستم بدونم کسی رمان لب های ساکت رو خونده ؟ پسر عموم محمد ماه محرم اومده بود خونه مون ، حرف از رمان بود گفت : «بهترین رمانی که تابحال خوندم رمان لب های ساکته » و از قضا شخصیت اول رمان خیلی شبیه من بوده ! طوری که هر وقت رمانو میخونده یاد من می افتاده ؛ البته خیلی زود تمومش کرده ...

روی هم رفته خیلی راضی بود از رمان . منم کنجکاو کرد ؛ خصوصا بخاطر تشبیهی که به کار برد 

دلم میخواد به داستان یا حداقل خلاصه این رمان دسترسی پیدا کنم ولی  متاسفانه دیگه قابل دانلود نیست ...

و کتابشم اینجا پیدا نمیشه . 

مایلم بدونم داستان این رمان چیه و تفکرات و رفتار نقش اول چطوریه ... پس لطفا اگه این رمانو مطالعه کردین منو  هم در جریان موضوع و شخصیت اول داستان بذارید

باتشکر