مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

بزم شاعرانه (رمز:اسم داداش بزرگم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اختلال مسخ شخصیت!

دیروز به فرمودۀ همسرم ، مأمور شدم ۴۱ اختلال روانی از نت پیدا کنم و تعریفشون رو بنویسم . حالا امروز صبح امتحانم داشتم و اون کار ۲ ساعتی(اونم با ارفاق)  زمان برد

حالا کاری به این ندارم و نکته اینجاست  که طی این مطالعه و جمع آوری مطالب متوجه شدم به بعضی از این اختلالات دچار هستم:/

مثل «مسخ شخصیت»!

اگه یه تحقیقی راجبش بکنید می‌بینید که همین خودش انواعی داره مثلا مسخ واقعیت و خود مسخ شخصیت 

و اما تعریف این عارضه :

احساس گسست و جدایی نسبت به خود یا محیط اطراف و این احساس ممکن است جدید و متفاوت باشد . مثلا ممکن است تجربه خود را با این جمله بیان کنید :« انگار واقعی نبودم و داشتم از بیرون به خودم نگاه می کردم »

مسخ شخصیت : تجربیات غیر واقعی بودن ، جدا بودن یا مشاهده گر بیرونی بودن در رابطه با افکار ، احساسات ، حس ها ، بدن یا اعمال ( مثل تغییرات ادراکی ، درک زمان تحریف شده ، خود غیر واقعی یا فقدان خود ، بی حسی هیجانی و یا جسمانی .


این قضیه در مورد من اینطوریه که من بعضی وقتا که البته به ندرت هم پیش میاد دچار این عارضه میشم که حس میکنم توی یه توهمم ، ینی فکر میکنم در اون لحظه ، اون موقعیتی که توش هستم واقعیت نداره‌ مثلا مثل امروز که بعد از سه روز درس خوندن و کم خوابیدن سر امتحان داشتم به این فکر میکردم که اون لحظه واقعی نیست  و تاره .

خیلی وقتام از همسرم اینو میپرسم که آیا : ما واقعا ازدواج کردیم ؟ تو واقعا همون فلانی و آقای  XY (اسم و فامیلش ) هستی؟

البته دلیل این پرسشام این قضیه نیست که واقعا  هیچی  یادم نیست و قاط زدم!

که اون لحظه همه چیزو به شکل یه رویا میبینم که چون حافظه خرابی هم دارم و معمولا جزئیات رو به یاد نمیارم و وقایع گذشته  چندان  برام پر رنگ نیستن اون لحظه رو سعی میکنم به خودم ثابت کنم و برای توضیح بهتر میتونم بگم اون لحظه مثل زمانیه که یه چیز غیر قابل باور میبینی و از همراهت میخوای نیشگونت بگیره!

و این عارضه در افراد مبتلا به پانیک (وحشت زدگی ) ،  افراد مصرف کننده مواد مخدر و حتی افراد سالم هم بروز پیدا می کند!


بداهه

.

.

.

آنقَدَر خوب و ظریفی که غزل آمد و

حسرت زده از چشم تو دل کند و برفت ...

۹۸/۱۰/۱۸

ساعت۷:۱۰شب

نفسای آخر امتحانا

.

.

.

البته همچینم نفسای آخرش نیست 

من که خودم ۴ تای دیگه هنوز دارم

تعطیات هم که شامل امتحانات من نشد :/

شماها چه کردین؟چه خبر؟

زلزله

.

.

.

صبح زلزله کرد فهمیدین؟

من اصلا ذهنمم سمت زلزله نرفت ولی همسرم وسط صحبتامون یه جور مشکوکی به شیشه های پنجره اتاق رسول نگاه میکرد که من ذهنشو خوندم و به تمسخر (!) گفتم : چیه فک کردی زلزله اومد ؟ که دیدم صدای بابام از تو هال اومد که میگفت : یه لحظه زلزله کرد فهمیدین؟ گویا بابامم از حرکت پنجره ها و خصوصا رفت و برگشت لوستْر متوجه زلزله شده

راستش وقتی یه ساعت بعد فیلمای بعد از زلزله رو تو اخبار دیدیم دلم واسه هم استانیای سنگانیمون خیلی سوخت:(

اگه خبری از زلزله دارید بگید

اصلا سلامتید؟