مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

سرانجام قضیه مهمونی

سلام بچه ها 

سیستم تایپم داغونه 

خواستم بگم قضیه مهمونی برگشت سر جای اولش 

فردا عصر میبینمتون 

زنگ میزنم ……



______________________

بابام کیکو از قبل سفارش داده 

من فردا صبح خونه مونم 

بدونید و آگاه باشید!!

هرکس بتونه بیاد و کاری نکنه 

هم قلب یه انسان رو جریحه دار ،

و هم تدارکاتی که دیده رو ضایع کرده!!

.

.

.

جبران خواهم کرد 

______________________

قرار مهمونیم …

.
.
.
کنسل شد
.
.
.
خوش باشید و به تفریحاتتون برسید!




________________
...

تا سه شنبه عصر مشهدم!!

سلام!

.

.

.

نمیدونم آیا میتونم با مامانم پیش از موعد برگردم و کارا رو راست و ریست کنم یا نه …

_ میدونم که این برگشت ، اقتصادی نیست ! _

از طرفی هم نمیشه با خانواده همراه بود و زودتر از سه شنبه شب :/ برگشت … 

از اون جایی که بنده تا حد زیادی :/ آدم مثبت نگری هستم  به نیمه مثبت قضیه که همانا! گذروندن روز بیست و نهم تیر _ سالگرد تولدم _ در حرم امام رضا (علیه السلام ) می باشد! هم توجه دارم 

... و اما نظر شما ؟



_______________________________________

لطفا تا فردا بهم خبر بدین 

۱. میتونم برگردم 

۲. میتونم چهارشنبه مهمونی بدم

و این آخرین دور همی با دوستان هست …

انتخاب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ساده ؛ اما زیبا ! ... ( توضیح اینکه : کلمه « ساده » عنوان پست ، دارای ایهامه ... )

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز 

بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم ... 

من می گریستم به اینکه : 

 حتی او هم ... 

محبت مرا از سادگی ام می پندارد ! 



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا که تغییرات بوجود اومده در من ـ ظاهر و باطن ـ همش به من القا می کنن که « بیش از اندازه تغییر کردم » ،

حالا که دیگه صبوری قبلو ندارم ... قاطعیت قبلو ندارم

مثل همیشه سرخوش  نیستم و خیلی زود ، خوشحالیم محو میشه

و تغییرات ریز اما مهم دیگه که

 دوست ندارم به زبون بیارمشون و ناباورانه تلقی بشن ... 

میخوام از فرصت استفاده کنم و بعضی از اخلاقیات یا سیاستای اشتباه و ناخواسته زندگیمو بذارم کنار ...

میخوام نصیحتای دوستانه اطرافیانمو جدی بگیرم

و در راس اونا اینکه :


« دیر تر اعتماد کنم »


و شکامو گاهی بروز بدم ... خب چه اشکالی داره ؟ هر چند ... رفتارم در این مورد ، از آخرین قراری که با خودم گذاشتم تا الان ، به آرامش و رشد خودم کمک کرده بود ...

 و البته از گمان بد جلوگیری می کرد !!! 

خب کی میتونه با دیدن رفتارای ظاهری کسی ، بتونه علت کنش ها شو درک کنه و به فراست ، دریافت ... !!

مثلا بفهمه طرف مقابلش یه دوره شکاکی و حساسیتو قبلا پشت سر گذاشته و به جایی رسیده که فهمیده صحبت کردن با بیشتر آدمای اطرافش و کلا ارتباط داشتن باهاشون مصداق همون « فریاد در گوش های کره » ... 

.

.

.

میخوام  بیشتر از غرورم محافظت کنم 

باشد که بفهمند ما هم ... !!!



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


آدرس پایین ، آدرس قدیمی ترین وبلاگمه

 و متن اول پستو از اونجا کپی گرفتم :

آدرسو زیاد جدی نگیرین ! مولتی یوزر فرومم بود ... زهرا  ! تو مطمئنا از همه بیشتر یادته ... )

Tard-Shodeh.blogfa.com

.

.

.

I want to Back ...  

حالا می فهمم ...

حالا می فهمم چرا دلم نمیخواد در مورد جغرافی فرصت جبران به خودم بدم

علتش 《 خوندن بخاطر نمره 》 ست ... !!!

چیزی که هر وقت اتفاق می افته نمره خوبی نمیگیرم ...

پس بذار توجیهم همون 《 اشتباه خوندن 》باشه

.

.

.

[ ولی می خونمش ... ]

انصراف از مسابقه ...

مهرماه بود که ناچار شدم به خاطر مسئله ای ـ و به تحریک یکی از دوستان ناباب  !!! ـ   یک روز غیبت غیر موجه داشته باشم

روز بعدش که رفتم مدرسه ، احضار شدم دفتر ...

پیش خودم فکر میکردم این احضار ، مربوط به غیبت غیر موجهمه و از این بابت مطمئن هم بودم !

ولی ...

وقتی وارد دفتر شدم و سرگردون بودم که پیش کی برم ، خانم باقریان ( مسئول برگزاری مسابقات و دبیر زیست مدرسه ) صدام زد و بی مقدمه گفت : « اسمتو برای فلان مسابقه رد کردیم اداره » ...

اولش تعجب کردم ...

بعد با حالت خنده پرسیدم : « کس دیگه ای بهتر از من نبود !؟ ... آخه با این حافظه !!!؟

 تو راهنمایی هم که شاگردتون بودم ... دیگه خودتون " میدونید " دیگه ! »

ایشونم با چاشنی کردن یه عالمه چیز در مورد محسنات بنده ( !!! ) باعث شدن بنده بیشتر به تواناییم تو این زمینه فکر کنم :|

هرچند از همون اولشم قرار نبود اعتراضی مبنی بر انصراف داشته باشم و فقط بهانه آوردم که « نمیتونم » ... ( و مخصوصا به خاطر کنکور ... )

با این وجود ، اینقدر امروز و فردا کردم که تا امروز نتونستم حواسمو متمرکز این مسابقه کنم و در نتیجه ... بعد از کلی سبک سنگین کردن شرایط ، تصمیم گرفتم علی رغم قسمتی از میل باطنیم ، از مسابقه پیش رو انصراف داده و شرکت تو این دست از مسابقات رو با خواست خودم و به بعد موکول کنم ...

و کلمه « بعد » در این تعریف یعنی ان شاء الله « دانشگاه »  ...

ولی حیف شدا ...

« چهار ماهم با دغدغه رفت ... »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکر کنم وقت قول گرفتنه ...