ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام بچه ها
سیستم تایپم داغونه
خواستم بگم قضیه مهمونی برگشت سر جای اولش
فردا عصر میبینمتون
زنگ میزنم ……
______________________
بابام کیکو از قبل سفارش داده
من فردا صبح خونه مونم
بدونید و آگاه باشید!!
هرکس بتونه بیاد و کاری نکنه
هم قلب یه انسان رو جریحه دار ،
و هم تدارکاتی که دیده رو ضایع کرده!!
.
.
.
جبران خواهم کرد
______________________
سلام!
.
.
.
نمیدونم آیا میتونم با مامانم پیش از موعد برگردم و کارا رو راست و ریست کنم یا نه …
_ میدونم که این برگشت ، اقتصادی نیست ! _
از طرفی هم نمیشه با خانواده همراه بود و زودتر از سه شنبه شب :/ برگشت …
از اون جایی که بنده تا حد زیادی :/ آدم مثبت نگری هستم به نیمه مثبت قضیه که همانا! گذروندن روز بیست و نهم تیر _ سالگرد تولدم _ در حرم امام رضا (علیه السلام ) می باشد! هم توجه دارم
... و اما نظر شما ؟
_______________________________________
لطفا تا فردا بهم خبر بدین
۱. میتونم برگردم
۲. میتونم چهارشنبه مهمونی بدم
و این آخرین دور همی با دوستان هست …
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم ...
من می گریستم به اینکه :
حتی او هم ...
محبت مرا از سادگی ام می پندارد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا که تغییرات بوجود اومده در من ـ ظاهر و باطن ـ همش به من القا می کنن که « بیش از اندازه تغییر کردم » ،
حالا که دیگه صبوری قبلو ندارم ... قاطعیت قبلو ندارم
مثل همیشه سرخوش نیستم و خیلی زود ، خوشحالیم محو میشه
و تغییرات ریز اما مهم دیگه که
دوست ندارم به زبون بیارمشون و ناباورانه تلقی بشن ...
میخوام از فرصت استفاده کنم و بعضی از اخلاقیات یا سیاستای اشتباه و ناخواسته زندگیمو بذارم کنار ...
میخوام نصیحتای دوستانه اطرافیانمو جدی بگیرم
و در راس اونا اینکه :
« دیر تر اعتماد کنم »
و شکامو گاهی بروز بدم ... خب چه اشکالی داره ؟ هر چند ... رفتارم در این مورد ، از آخرین قراری که با خودم گذاشتم تا الان ، به آرامش و رشد خودم کمک کرده بود ...
و البته از گمان بد جلوگیری می کرد !!!
خب کی میتونه با دیدن رفتارای ظاهری کسی ، بتونه علت کنش ها شو درک کنه و به فراست ، دریافت ... !!
مثلا بفهمه طرف مقابلش یه دوره شکاکی و حساسیتو قبلا پشت سر گذاشته و به جایی رسیده که فهمیده صحبت کردن با بیشتر آدمای اطرافش و کلا ارتباط داشتن باهاشون مصداق همون « فریاد در گوش های کره » ...
.
.
.
میخوام بیشتر از غرورم محافظت کنم
باشد که بفهمند ما هم ... !!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدرس پایین ، آدرس قدیمی ترین وبلاگمه
و متن اول پستو از اونجا کپی گرفتم :
( آدرسو زیاد جدی نگیرین ! مولتی یوزر فرومم بود ... زهرا ! تو مطمئنا از همه بیشتر یادته ... )
.
.
.
I want to Back ...
حالا می فهمم چرا دلم نمیخواد در مورد جغرافی فرصت جبران به خودم بدم
علتش 《 خوندن بخاطر نمره 》 ست ... !!!
چیزی که هر وقت اتفاق می افته نمره خوبی نمیگیرم ...
پس بذار توجیهم همون 《 اشتباه خوندن 》باشه
.
.
.
[ ولی می خونمش ... ]
مهرماه بود که ناچار شدم به خاطر مسئله ای ـ و به تحریک یکی از دوستان ناباب !!! ـ یک روز غیبت غیر موجه داشته باشم
روز بعدش که رفتم مدرسه ، احضار شدم دفتر ...
پیش خودم فکر میکردم این احضار ، مربوط به غیبت غیر موجهمه و از این بابت مطمئن هم بودم !
ولی ...
وقتی وارد دفتر شدم و سرگردون بودم که پیش کی برم ، خانم باقریان ( مسئول برگزاری مسابقات و دبیر زیست مدرسه ) صدام زد و بی مقدمه گفت : « اسمتو برای فلان مسابقه رد کردیم اداره » ...
اولش تعجب کردم ...
بعد با حالت خنده پرسیدم : « کس دیگه ای بهتر از من نبود !؟ ... آخه با این حافظه !!!؟
تو راهنمایی هم که شاگردتون بودم ... دیگه خودتون " میدونید " دیگه ! »
ایشونم با چاشنی کردن یه عالمه چیز در مورد محسنات بنده ( !!! ) باعث شدن بنده بیشتر به تواناییم تو این زمینه فکر کنم :|
هرچند از همون اولشم قرار نبود اعتراضی مبنی بر انصراف داشته باشم و فقط بهانه آوردم که « نمیتونم » ... ( و مخصوصا به خاطر کنکور ... )
با این وجود ، اینقدر امروز و فردا کردم که تا امروز نتونستم حواسمو متمرکز این مسابقه کنم و در نتیجه ... بعد از کلی سبک سنگین کردن شرایط ، تصمیم گرفتم علی رغم قسمتی از میل باطنیم ، از مسابقه پیش رو انصراف داده و شرکت تو این دست از مسابقات رو با خواست خودم و به بعد موکول کنم ...
و کلمه « بعد » در این تعریف یعنی ان شاء الله « دانشگاه » ...
ولی حیف شدا ...
« چهار ماهم با دغدغه رفت ... »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکر کنم وقت قول گرفتنه ...