مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مزرعه عشق (+ شرح نظر خانم سنجری ، معاون مدرسه الزهرا درباره ش که در گروه حضور داشتن و تو پی وی در قالب وویس +خوانش برام فرستادن)

روزها بود که در مزرعه عشق
آن مویْ سیاه
دل من با همۀ بی غشی اش  
جست و جو می‌کردی
گل عشق و احساس

منتظر بود که آن
غنچه باشد
گل رز ،
مریمی
 یا از یاس

عاقبت وقتی که
خوب آن را گَشتی
ناتوان از گشتن
گشتن و گردیدن
گوشه ای را به قرار
منتخب گرداندی

پیش خود می گفتی:
که چه بد فرجامم!
چه حیات شومی

غافل از آن کآنجا
جز خَس و خاشاکی
نتوانی یابی
رُستَنی ای دیگر

از خَسَک یا از تیغ
می نَیابی بی شَک
ارمغانی بهتر(اینجاش خیلی برام قشنگه)

آن بت رعنا هم
که تو احساسش را
بی گمان می‌جویی
می نَدانَد اکنون
 که در آن سینۀ او قلبی هست
چه رسد آنجا که
دل به احساس کسی
بسپارد

کآن دل سنگی سختِ
 بلا استعمال
چه توانی دارَد!(اینم خیلی جالبه تا حالا این ترکیبو نشنیده بودم)
(می‌دونی ازینجا خوشم میاد خیلی)

ای دل غمگینم!
دست از سرکشی خود بردار
بیش از این عاشق و دلباختۀ
سنگ مشو(این جالب بود ،جالب بود)

آن کُه بی احساس
موی مشکینت را
چون یکی پُشتۀ برف ،

واندکی هم بعدش
روی شاداب تو را
زرد کند

و تو را مالامال
پر ز ناکامی و از درد کند (خوشم میاد از اینجاش)

دست کش از همه آمالی که
خواستی همراهش
به وصالش برسی

دست کش از همه امّیدی
که نهان در دل خود پروردی

نیمه جانت را تو
از نفس های کوتاه و
 آهانۀ خود
اندکی وابرهان

تا در این وانفسای ،
تا نفس در تن توست
جان برون آوری از این زندان(این قسمتم قشنگ بود)

۱۷:۳۶
۴/۴/۹۹