ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه جورایی هم زورم اومد ! چرا باید زبانو با قاعده و فرمول یاد بگیریم تا اینکه کاملا اقناع شده براش تلاش کنیم !؟
ضمنا پریشبم مهمون داشتیم :/
دختر فامیل آدم وقتی از قصد نذاره درس بخونی ... وقتی دیگه کنایه ها جواب نده ! وقتی نتونی از اتاق بیرونش کنی همین میشه دیگه ...
خدا آدمو گیر همچین آدمی نندازه ! :|
.
.
.
میتونم مثل خیلیا از دلایل توجیه کننده بالا استفاده کنم ...
ولی با خودم میگم : " کم گذاشتم " ... چیزی که کلی تر ازهمه ست و شاید " رو راست تر " ... !
با این وجود وقتی بش فکر میکنم میبینم خیلی هم بد نشده ! مطمئنا دومین نمره کلاسو میارم و همین کافیه ... دبیرم که مارو خوب میشناسه !
حالا چرا " بد نشده " ؟!
خب من رقابت نهان دارم ( سرچ نکن ! این اسمو خودم روش گذاشتم ) و میشه گفت تموم سعی خودمو میکنم تا نذارم افراد دور و برم گرفتار غرور بی اساس بشن ...
خیلی بهتر میتونه باشه که من یه شاگرد مطلع و با فراست ـ در مثل مناقشه نیست ( واقعا منظوری ندارم ) ـ بنظر بیام ... تا اینکه یه همیار خود گیر ! یا بلا منازع ! [هه] ...
" خدایا ! بابت درسی که بهم دادی ممنونم ... "
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما که از همون اولشم نمیخواستیم همیار معلم شیم
خوبه حالا فردا گندش در بیاد همیار معلم شدیم
از همینجا ـ با وجود مسافتی که بینمون هست ـ عمر طولانی و پر برکتی براش آرزو میکنم
و اما کادوت !!!
(که ناقابله ...)
« سلام ای روح من!ای راحت جانم!
سلام گرم گرمم را پذیرا باش!
رفیق نازکم!ای مهربانی ها!»
ـ همان هستی ـ
تویی آن ازهر زهرا ...
درون قلب من باشی
تو ای دائم در افکارم !
نگاهم گر کنی خواهم ، که باشم تا به آخر مسخ چشمانت ...
تویی آن ماه زیبا رو ؛ نشسته بر دلی تیره ...
همه انجم خوردند غبطه ـ به آن صورت ـ بروی ناز زیبایت ...
به زیر چادر مشکلی چقدر محبوب می گردی ...
تو در آخر ، به این شیوه مرا مجذوب خود کردی !!
برایت من ، بخواهم از خدا رحمت ...
گهر عمری به دور از رنجش و زحمت ...
«قاران قوش»
قالب : «نیمایی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت :
ویرایش شد
(حواس نمیذارن واسه آدم... :)
من باز مهربون شدم :'/