مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

...

..............

گریه مرد کوچک ( مکمل پست قبل )

بابام اومد و هیچی به روی خودش نیاورد

وقتی برای عوض کردن لباسش رفت بیشتر از حد معمول تو اتاق موند...

برادر کوچیکم محمد مهدی ۵ ساله طبق عادت سر و صدا میکرد

مامانم گفت که حتما بابا خبر داره

جرأت نزدیک شدن به بابا رو نداشتم

همیشه از اینجور موقعیت‌ها فراری بودم

ولی باید میگفتم........

شروع کردم به نوشتن پیامک : 

« تسلیت میگم بابا »

و تنها کاری که اون لحظه ازم بر می اومد رو انجام دادم

محمد مهدی رو پشت در کمد رخت خواب ها گیر آوردم

ازش پرسیدم که چیکاره شم . جواب داد : آبجیم

گفتم آبجی بابا مرده . سر و صدا نکن . اعصاب بابا بهم میریزه

ببین دستشو گرفته بغل صورتش تا ما گریه شو نبینیم  .......

اگه من بمیرم ناراحت نمیشی ؟

با وجود اینکه احساس کردم از شیطنت و معصومیت چهره ش کم نشد ،

حس کردم چشماش بیشتر برق زدن ؛ بیشتر از وقتی که گفتم «آبجی بابا مرده» ...

دوباره سپردمش : پس زیاد سر و صدا نکن .

- باشه؟

قبول کرد

چند دقیقه بعد صدای گریه شنیدم

مامانم تو اتاق برگشت و گفت که امیرعلی _ داداش دیگه م  که حالا مردی شده بود برای خودش_ با بابا دست به گردن شد و ازبعد گفتن تسلیت به بابا ،  داره گریه می‌کنه 

امیرعلی چپ دست بود و احساسی ؛

ولی تا بحال هیچوقت ندیده بودم اینجوری گریه کنه .

ولی هر چی که بود ... اون مطمئنا نسبت به من شهامت بیشتری داشت....


این روزا ...

میتونم خیلی حرف داشته باشم برای تایپ کردن

از دوستای جدید

از احوالم ,

از انتخابات ...

افکارم

کنکور

آینده

و اهداف رنگ باخته ...

.

.

.

و چیزای دیگه که دلم یاری به نوشتن راجشون نمیده.


متاسفم برای جماعتی که ...

به جای اصلاح خودشون میخوان دیگرانو اصلاح کنن

کسایی که بخاطر جبران بی عرضگیشون ،

دیگرانو محدود می کنن.

.

.

.