مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

این که با خود می کشم هر سو ، نپنداری تن است ...

.
.
.
گورِ گردان است و در آن آرزوهای من است 
آتش سردم که دارم جلوه ها در تیرگی 
چون غزالان در سیاهی ، دیدگانم روشن است
من نه باغم ، غنچه های ناز من تک دانه نیست
پهنْ دشتم ، لاله های داغ من صد خرمن است
این که چون گل می درم از درد و افشان می کنم
پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است
آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش
در جگرگاه افق ، خورشید ، سوزن سوزن است
این که می جوشد میان هر رگم ، دردی است داغ
دورگاه درد جوشان است و پنداری تن است 
سینه ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله بار
خانه می سوزد  ، نمایان شعله ها از روزن است ...

_______________________________
...