مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

کاش یاد بگیرم اعتماد نکنم !

گاج نقره ای دین و زندگیم دست دوست دوستمه ...

سه هفته پیش بعد اینکه کار دوستم باهاش تموم شد خودش کتابو آورد خونه مون و اومد تو و پذیرایی و اینام ازم خواست !

ولی درست یک ساعت بعد ، وقت رفتن « دم در » دیدم باز همون کتابو برداشته ببره ! :|

گفت دوستم لازم داره و تا آخر همین هفته بهت بر میگردونه ...

منم با یه حساب سر انگشتی ذهنی دیدم تا آخر هفته سه روز بیشتر نیست !

بزرگواری بی جا به خرج داده ، گفتم :

باشه ...   دیر ترم آورد اشکالی نداره    ( # لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود !!  )

با امروز تقریبا یک ماهه هر روز منتظرم کتابم بدستم برسه ... ولی مگه این اتفاق می افته !! 

و با امروز یه هفته ست دارم پیام میدم به دوستم که : کتابمو بدستم برسون ... دیگه وقتی نمونده و ... کار به گله هم رسید حتی ! ( تو پیام قبلی گفته بودم : انتظار داشتم هوامو داشته باشی ، کتابم هنوز دست دوستته ؟ )

ولی افسوس که غیر از یه پیام حاوی " باشه عزیزم " ، اونم فقط بعد همون روز اول که البته پوچ و تو خالی بود !! هیچ جوابی نگرفتم ...

پس چند دقیقه پیش پیام دادم :

« سلام 

... ( = اسمش )

امروز 

حتما حتما حتما کتابم بدستم برسه باشه ؟ بیشتر از سه هفته گذشته …

اگه دوستت نمیتونه بیاره حاضرم خودم برم در خونه شون بگیرم !!!!

ینی تا این حد !!!! :|

منتظرم ... »

.

.

.

ته دلم عصبانی ام ؛

خیلی هم ... !!!

... 

_______________________________

سادگی شما ،

گرگ  درون آدم ها را بیدار می کند ...

.

.

.

کاش یاد بگیرم اعتماد نکنم !


اینم از نکته داخل پرانتز ! :

متنی که کنارش علامت # داره ، آخرین دیالوگ یه نمایش نامه ست ؛

از قضا از زبون گرگ ؛

اما این بار ... گرگی که  فریب خورده بود !