مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مدرسه

_ : خیلی بده مدرسه ها تموم میشه و دوستا از هم دور

+ : کاش ایراد از مدرسه ها بود ...


مکالمه من و یکی از دوستان 


نتایج پیشرفت تحصیلی اومد ...

بازم چیزی نشد که انتظارشو داشتم

هرچند همه چی حاکی از پیشرفت بود

عربی و ادبیاتو اول شدم

.

.

.

و در کل : سوم ...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


... سه شنبه مدرسه بهمون یه عیدی داد ... 

هفته اول بعد عید تا نزدیکای امتحانای نوبت اردیبهشت ، امتحانای مستمر سال چهارم به شرح زیر ...


16 / 1 ... ادبیات عمومی

18 / 1 ... معارف

21 / 1 ... زبان

22 ... جغرافی

24 ... ریاضی

25 ... فلسفه

28 ... ادبیات تخصصی قافیه ـ عروض ـ سبک شناسی و نقد ادبی )

31 ... تاریخ

4 ... عربی

7 ... جامعه شناسی نظام جهانی ( علوم اجتماعی )


محدوده تعیین شده هم : کل کتاب ...

فرصت خوندن فلسفه ست که منو کشته

( درسی که امسال هیچی از خوندنش نفهمیدیم ؛ در حالی که نوبت اول نمره های خوبی ازش گرفتیم  ... )

درست مث یه جک بی مزه میمونه

مث صفرای قشنگی که روز سه شنبه از طرف دبیر « علوم اجتماعی » بخاطر هماهنگی تو درس نخوندن ـ حداقل به این خاطر که [ مثلا ] روز آخره ـ جلو اسم همه مون تو دفتر نمره کاشته شد ...

هرچـــــــــــند قرار شد سه شنبه هفته دیگه با بدبختی جبران شه که مبادا نمره مستمرو بیاره پایین ...

ای کاش دردمون نمره مستمر بود ... 

.

.

.

ولی « چرا خودش کتابو تموم نکرد ؟ »

( یک درس و نیم ـ تدریس نشده ـ موند ... )


... منت گذاشتن به سبک «‌فاطمه »‌!

یه روز وقتی داشتم میرفتم کلاس ، فاطمه جلوم سبز شد !  بعد از سلام و احوال پرسی با خنده و به شوخی گفت : « تقصیر توئه ! »

منم که مثل همیشه از همه جا بی خبر ! با خنده رویی علتو پرسیدم ؛

جواب داد : « دیروز رفتم وبلاگت ... » « کل وبلاگتو خوندم !! »

بعدم دلیل تهمتشو ( ! ) باز کرد :| هرچند خودم منظورشو فهمیدم !

... خب ظاهرا بازدیدد از وبلاگ ـ بعد از سه ماه که اینترنت و آدرس وب در اختیارش بود :| ـ خیلی وقتشو گرفته ! و نتونسته در حد رضایت از پس برنامه ش بر بیاد

و من بدون اینکه بخوام ! بطور غیر مستقیم مانع درس خوندنش شدم D:

یکی نیست بگه : خب عزیز من تأثیر « ـــ » نگیر !!! #

.

.

.

# ( فکر کنم گروه خونیم اوی منفی باشه ( ) )


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


دیروز داشت شرایط امتیاز آور گزینش دانشگاهو برا هر دومون میخوند که رسید به گزینه « دوستان خوب و مناسب » ... گفت : « اوه ؛ رد شدم رفت دیگه ! »

تو جواب گفتم : « ولی من که قبولم<!  »

گفت « آره دیگه ؛ شما نمره خوبی میگری ... »


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


فاطمه یادته بعد از کلاس آقای دلاور حسین زاده ( تقویتی زبان فارسی ) جلوی خانم حسینی تبار و ناظم و معاون به ضرر خودت ! چه تیکه ای به من انداختی ؟ خواستم بگم تا اثبات حرفت زیاد وقت نداری !

ببینیم چیکار میکنی ...