مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

و اما علت ناراحتی هام ... با غلبه رویداد های اسفندماه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سادیسم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

متاسفم برای جماعتی که ...

به جای اصلاح خودشون میخوان دیگرانو اصلاح کنن

کسایی که بخاطر جبران بی عرضگیشون ،

دیگرانو محدود می کنن.

.

.

.



همه میرن برای عید چاق و چله بشن اون وقت من ...

.

.

.

روز به روز لاغر تر و استخونی تر میشم ...

بعید میدونم با ۱۶۴ سانت قد ، ۵۰ کیلو نشده باشم ...

.

.

میدونین شبیه چه دوره ای از زندگیم شدم ?

شبیه خودم در ایام امتحان نهایی های سوم دبیرستان ؛

که حتی برای کنکور و مسائل جانبی هم اونقدر پوست به استخون چسبیده نشدم ...

بیچاره من . 



____________________________

حنّا ...

از کی اینقدر ضعیف شدی ? 

نام های دیگر بنده :/

شوهر خاله م جواد آقا با خاله م اومده بودن خونه مون ،

چایی برده بودم ، 

پشت اپن نشسته بودم داشتم قندون قند میکردم که جواد آقا خطاب به من گفت : 

« ملیکا !

 زینب ! 

عاطفه !

 محبوب ! ... حَنا ! 

همون نوشابه رو از رو میز بیار :/

.

.

.

باورم نمیشه اسمم انقد سخته باشه ! 

... ولی کماکان تاریخ تکرار میشه !!


شما هم مث من ...

.

.

.

وقتی میبینید یکی تو خواب حرف میزنه بجای بیدار کردنش خوب گوش میکنین ببینین چی میگه ?! 

محمد مهدیمون لحظاتی پیش چند جمله ای رو همین جوری گفت و منم تماما گوش شدم که بفهمم چی میگه ! که بعد اگه لازم شد بیدارش کنم ...

و همین کارم کردم ...

.

.

.

منتها نفهمیدم به چه زبونی حرف میزنه ! :/

.................

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به اسما ...

.

.

.

دقیقا به چه دلیل بیداری !؟ 

« کارت به کارت » ! D;

میگم ... 

 اگه سال ۲۰۰۵ هم ، علم به اندازه الان پیشرفت کرده بود و « کارت به کارت کردن پول » امکان پذیر بود ...

.

.

.

الان سکانس آخر « فرار از زندان » از حضور مایکل ،  یه جور دیگه می شد و کانون گرم یه خونواده از هم پاشیده نمی شد ! 

.

.

_ خودم تنها به این نتیجه رسیدم . چطور مگه ?! 


عکس های پروفایل ...

فاطیما ازم خواست در انتخاب آواتارای تلگرامم تجدید نظر کنم ... 

ولی من به حرفش خندیدم !

.

.

.

چون خودم قبلا اینو ازش خواسته بودم !!




هر روز نگاشون میکنم

ده آواتار اولم منهای دومی _ که عکس لبخند نصفه نیمه خودم هست _ همه شون ناراحت کننده ن

البته علتش طبیعیه

 چون من مدتیه خوشحال نیستم ...

.

.

ولی باشه دوست من !

امیدوارم بتونم بزودی برشون دارم

و متأسفم.





شبیه یک برش بی ادامه از خوابم ...

جلوی آینه وایستادم

تا به اون چیزی که سه هفته ست روح و روان منو تحت الشعاع قرار داده « فکر می کنم » ...

چشمام قرمز میشه

و این خودش معلوم میکنه که من در آینده ،

کینه به دل خواهم گرفت یا نه ... 

و در باطن ،

چقدر مظلوم واقع شده ام ...

.

.

.


غمگینم ...

.

.

.

شرمنده اگه بروز میدم ......

دلم برای دوران خوش زندگیم تنگ شده

صادقانه بگم

_ احساس آزادی نمی کنم 

.

.

.

و استرس تمام وجودمو فرا گرفته ...



_____________________________

پی نوشت :

آشنای مجازی راست می گفت ...

الان به مطالب اخیر دقت کردم

همه شون غم انگیز بودن 

شرمنده ی دوستان ...

Hanna



این کوزه ترک خورد ، چه جای نگرانی است ...

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
.
.
.

پیچکی غمی بنفش را ...

دور داربست چوبی حیات ...

می تنید


خیلی بده که احساس کنی انتظاراتت از زندگی برآورده نمیشه

و آرامش  ... چیزی که همیشه دنبالش بودی !

و در عوض چقدر خوبه که آدم یه عامل محرک داشته باشه ؛

احساس ناکامی میکنم ...



____________________________________  

ساده بودیم و سخت بر ما رفت ...

خوب بودیم و زندگی بد شد

آنکه باید به دادمان برسد ،

آمد و از کنارمان رد شد !

.

.

.


مکالمه من و همسرم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از خاطراتم ) در فروردین پارسال

دم در تالار عروسی ،

خاله پدرم و مادر خواستگار پارسالمو دیدم

خیلی گنگ احوال پرسی کرد

ازش پرسیدم : « شناختین ؟! »

گفت آره ... کی نوه خاله خودشو نمیشناسه ؟!

.

.

  ادامه مطلب ...

می پرید ...

روزی که پرنده ای ...

به دنبال خط آرزو ،

_ سبکبال _

از فراسوی آن ،

می پرید ...

.

.

.




____________________________________


رسول با دوست مجازیش حرف می زد ...

اشک تو چشای من جمع شد ...

جلوی آینه بودم ...

یاد آخرین مبحث افتادم.

قرارنبود اینجوری بشه ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بکش مرا از سر ...

.

.

.

که دود می شوم ...

.

.

.

دود می شوم




ساده لوحی ...

دوستی گفت :

« من خودم چون ادم رو راستی هستم استعدادم تو گرفتن کنایه ضعیفه »



ولی من گفتم :

منم آدمی ام که از کنایه خوشم نمیاد ولی اگه شوخی باشه برام خنده داره!یه جا خوندم نوشته بود افراد باهوش تمایل بیشتری برای نیش و کنایه زدن دارن ولی من اصلا از نیش زدن خوشم نمیاد 
و واقعا هستن افرادی با این خصوصیت دور و برم...
ههه چرا اتفاقا فک کنم به اندازه کافی میشناسمت !ولی نمیدونم چرا هر وقت باهم ملاقات داریم همه چیزو فراموش میکنم! 
به دل گرفتنی نیست ولی خب واقعا قرار گرفتن در چنین موقعیتایی منو میترسونه! 
و کلا اگه کسی که بهش توجه دارم باهام گرم نگیره احساس بدی از درونم بهم دست میده و حتما معذب میشم !

بابت لطفت ولی ممنونم 

و خوشحالم از اینکه هستی!
....................................
پی نوشت!
گفتی آدم روراستی هستی و به همین خاطر کنایه رو کمتر متوجه میشی
خب این خیلی طبیعیه!
و درست مثل اینه که آدمی که دروغ گو نیست به صداقت گفتار دیگران کمتر شک میکنه !
که متاسفانه این چنین ویژگی هایی رو به اسم  «سادگی » و « ساده لوحی »  [ در معنای بدش! ]  میشناسیم.


چه خوبه که آدم،
لوح قلبش همیشه ساده و پاک باشه......

به عبارتی دیگر!!

« تا باشه از این سادگیا و ساده لوحیا ! » 


سلام ، صبح بخیر

 Hi Guys !

صبح پنجشنبه تون بخیر !

شاید تعجب کنید که این وقت روز ، اونم روز پنج شنبه ! بیدارم ...

ولی من عصن نخوابیدم که بیدارشم !! 

تلویزیون تکرار فرار از زندانو نشون میده که بخشیشو دیشب خونه فاطیما دیدم ( بله ساعت یازده شب :| ) ‌... که اونم جریان داره ( -_- )

در اقدامی یهویی ، برای خودم و آقای پدر چایی درست کردم ... که متاسفانه بعد از چایی دیگه وقتی برای صبحانه مفصل یا حتی نیمه مفصلم نموند ! 

بنابراین نون پنیری برای پدر قانعم ! درست کرده و از زیر قرآن ردش کردم تا به سلامتی مسافرت کاریشو به سمت مشهد شروع کنه  ... و بععععععد !

رفتم سراغ گاز و یک صبحانه گرم برای خودم درست کردم ... به اسم « پنیر وابیچ » 

برای اولین بار درستش کردم و خوشمم اومد

به همین خاطر گفتم حتما طرز تهیه شو باهاتون به اشتراک بذارم

مقداری پنیر صبحانه رو داخل روغن سرخ کرده و له می کنیم ...

تخم مرغ داخل ماهی تابه شکسته و مخلوط می کنیم ...

به اندازه دلخواه ، شوید خشک شده اضافه کرده و سر تابه رو تا بسته شدن تخم مرغ بسته نگه میداریم ...

امیدوارم اگه درست می کنید _ طبق ذائقه تون باشه 



تغییرات به ظاهر کوچک در پذیرش دانشگاه فرهنگیان !

سازمان سنجش طی یک اقدام ناگهانی و غیر منتظره ! [ متعصبانه ! ] شرایط سنی پذیرش دانشگاه فرهنگیانو از ۲۲ سال به ۲۰ سال تغییر داده !

.:: مشاهده اسکرین شات از مطلب منتشر شده ::.


.

.

باور نکردنیه ...


______________________

بخشش لازم نیست !

اعدامش کنید ...