ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
احساس میکنم دیشب کار کوچیکی کردم که خوشایند خدا بوده
شاید بخاطر اینکه دست از بحث پیامکی با همسرم برداشتم ... نمیدونم
فقط اینو میدونم که خدا خواست یکی مثل آقای مشاور ، کسیکه دیشب خودم از ناچاری بهش پیام دادم و خواستم انتخاب رشته ای که برام ثبت سیستم کرده بودو طوری که من میخوام تغییر بده ...
امروز صبح زنگ بزنه و بگه چیکارش کنم الان؟همونایی رو بزنم که برام فرستادین؟
گفتم داداشم دیشب تغییر داده ...
گفت هیچی عوض نشده بود که!
تا اینو گفت انگار یخ کردم
حرفش قابل باور بود ولی من مطمئن نبودم !
گفتم برای هنرمم زده
گفت نه هیچی نبود
.
.
تو تماس دوم به بابام گفت اطلاعات جدیدش ثبت نشده بوده
من تغییرش دادم ...
خدا رحم کرد چون
رشته هایی که زده بود ولی من علاقه ای بهشون نداشتمو حتما قبول میشدم.
و اما امسال غیر فرهنگیان ، رشته ها و دانشگاهای دیگه رو هم زدم
البته تو انتخابشون وسواس عمیقی داشتم
اگه اطلاعاتم همونطور ثبت شده میموند ...
ترجیح میدادم اتفاقات بعدیو پیش بینی نکنم!!
.
.
انگار هنوز تحت تاثیر شوکم
بنظرتون صدقه بندازم !؟
یا ..
.
.
برم داداشمو دعوا کنم ؟
فقط سه دقیقه دیگه تا اتمام مهلت انتخاب رشته هست ...
اوضاع روحیم بخاطر دو راهی پیش روم که شاید تبدیل بشه به بزرگ ترین ریسک زندگیم ...
دیدنیه ...