مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

غلبۀ سودا

بعد از شاید حدود سه ماه غلبۀ صفرا ، حدود ۴ هفته ای میشه غلبۀ سودا رو حس میکنم و الان فکر اینکه نکنه مزاج اصلیم سوداست و خبر ندارم داره دیوونم میکنه:(

زمستون پارسالم بلغم زدا مصرف میکردم اونم بلغم زدایی که حاصل ویزیت تلفنی شاگرد آقای تبریزیان بود ...

شاید در طول زندگیم غلبۀ گرمی و تری هم داشتم ولی حتما اونقد حالم خوب و سرم گرم بوده که به چیزی مشکوک نشدم . همون وقتایی که سردم نبوده و با خوش خلقی زندگیمو میکردم  ...

بهرحال من غلبۀ سودا رو دوست ندارم . سودا باعث میشه از خودم بدم بیاد . سودا منو خود خواه می‌کنه و من دوست دارم همون آدم متواضعی بشم که قبلنا بودم . میدونید ؟ تواضع ناشی از بلغمه و چقدر تفاوت شرایط زندگی و شرایط روحی مزاج من رو تغییر میده .........

من صفرا رو ترجیح میدم به این دو مزاج.

همون مزاجی که باعث بروز احساساته

همون مزاجی که باعث میشه کلی حرف بزنم و کلی حرف بزنم ....!

مزاجی که باعث میشه خانوادمو به شوخی و به دلایل مختلف «سرد مزاج »  بخونم! که لازم نباشه لباس گرم بپوشم و توی دلم از سردی هوا شاکی باشم....

مزاجی که سر زنده نگهم میداره ، باعث میشه با روزی سه ساعت خواب بیدار باشم و رمان بخونم

شوخی کنم ، حوصلۀ ریسک داشته باشم 

نه مثل الان که بی حوصله و تنبل بشینم سر جام . که باعینک بدبینی و افسردگی و غم به زندگیم نگاه کنم

آخه من این مزاج رو میخوام چیکار وقتی هنوز مشکلاتی و دغدغه هایی دارم که هنوز حل نشدن ؟ :(

[ و هجوم  اشک.....]


طبش قلب ...... (با صفحه کلید عربی تایب میکنم)

از دیشب جهار بار سراغم اومده و جرقه ش وقتی خورد که به آینده ای نزدیک از زندکیم فکر کردم و یه جورایی شوک بهم وارد شد. مادرم میکه از جند روز قبل بیش زمینه داشتم و شاید حق با اون باشه ......

برای عوض کردن حال و هوام میخواستم بیام تلکرام و اکه شد یکم با دوستام حرف بزنم  ؛ ولی بعد اینکه کرفتمش یادم اومد کوشیم مشکل آنتن داره و بیام دریافت نمیکنه !

این شد که باز رفتم تو غار تنهایی.

شاید فردا با همسرم رفتم خرید