مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

رگ

دوستان جدیدا احساس میکنم علاوه بر رگ دست چپ و رگ پشت پای راست و تی کشیدن قلب ، گاهی وقتا وقتی احساس میکنم در ناخودآگاهم موضوع ناراحت کننده یا استرس زایی وجود داره و من حتی در اون لحظه بهش فکرم نمیکنم ...... نقاط دیگه ای هم هستن که دچار این گرفتی ضعیف و کوتاه میشن.نقاطی مثل رگ بین ساعد و مچ . به نظرتون طبیعیه؟ متأسفانه دغدغه دارم و نمیتونم آرامش کافی داشته باشم.لطفا اگه اطلاع دارید یا تجربه ،  راهنمایی کنید

 مثلا یه ماهه بیست ساله شدم :)

افکار مشوش و بی اشتهایی

اشتهام داره بهتر میشه ...

اما خدا کنه اتفاق غیر منتظره بدی نیفته!

چون من از اون آدمایی هستم که سریع آب میشم،حتی در عرض دو روز...که از یه طرف اسید معده ، از یه طرف بی اشتهایی ، از یه طرف غصه!

چه شود ...

جهان بی نظم:/

دیروز از ساعت ۵ و نیم تا ۵ دقیقه به ۷ اومدم از بسته شبانه م استفاده کنم ، داشتم فیلم گل یخ رو تیکه تیکه رد میکردم که یهو‌ ارور داد که دیگه بالا نمیاد! 

سریع پی اولین فکری که به سرم زد و همیشه هراسش باهام هستو گرفتم

شارژمو چک‌کردم و در کمال تعجب دیدم از هشت تومن شارژم فقط یه ریال مونده!ولی من که بسته داشتم و .... داشتم به این چیزا فکر میکردم که یه پیام برام اومد با این مضمون که : 

« شما دارای 4177 مگابایت وای فای اول تا  1397/06/02, 2841 مگابایت دیتای هدیه شبانه تا  1397/06/02,می باشید »!!

بعله...

و الانم با همون یک‌ ریال شارژ و‌ همون بسته دیتای شبانه در خدمت شما هستم!(-_-) 

همراه اول آخه مشکلت با من چیه؟ 


پنجره فولاد

دوستان جای شما خالی مشهدم

خواستم بگم روبروی پنجره فولاد دعاتون کردم

ایشالله هرجا که هستین لبخند از ته دل روی لبتون باشه! ؛)

نا ثابت

دیگه دارم به این نتیجه میرسم که چیزی از ثبات نمیدونم.

در واقع نه میدونم و نه میتونم...

تو هفته ای که گذشت چند روز در افسردگی کامل بسر می بردم  و این در حالی بود که روز بعد از روز سوم ، دچار هیجان بودم و خودم هم علتشو نمی‌دونستم . شایدم اون چند روز عزا گرفتن و در غم سنگین فرو رفتن برای به وجود اومدن یه حال خوب کافی بود ! امروز ولی احساس خیلی خوبی داشتم ، بیشتر بخاطر فهمیدن گروه خونیم . بله بخاطر این چیز کوچیک ! یادمه سال آخر دبیرستان که بودیم فاطمه میگفت گروه خونیش o  هست و من چقدر سر این قضیه غبطه می‌خوردم بهش ... شایدم حسودی میکردم نمی‌دونم!ولی یادمه یه بار رو به خدا گفتم همه چیزای خوبو به فاطمه دادی!:) 

امروز علاوه بر گروه‌ خونی، به اندازه کافی هم مورد توجه و تعریف قرار گرفتم . اول از طرف کسیکه برای آزمایش ازم خون گرفت و دوم از طرف بابام که غیر منتظره گفت : « دختر من هنرمنده و ....... و ...؟! !» راستش بقیه شو یادم نیست! 

ولی تو جوابش خنده م گرفت و با خجالت گفتم : « عزیزم که مجبوری اینجوری بگی ! 

میدونین...بابای من زیاد اهل تمجید و اینا نیست ... برای همین چنین جمله هایی ازش ، معمولا با تعجب ماها همراهه و جمله بالا رو هم بیشتر بخاطر همدردی با من سر موضوع آینده نامعلومم به زبون آورده بود ! بگذریم.

در طول زمان تغییر میکنم و شدت این تغییرات گاهی به حدی هست که نتونم خصلت های قبل از تغییراتمو به یاد بیارم یا حتی تصور کنم  که روزی چنین آدمی بودم با چنین روحیات و گرایشاتی! و به همین دلیلم هست که اغلب دوره های یکی دو ساله قبلمو به دوران جاهلیت یا روزایی که کله خر بودم  یاد میکنم!

و جدیدا _ تقریبا یک سال و نیم میشه _ که فهمیدم نه تنها ثابت نیستم بلکه فوق العاده جوشی هم هستم!و دلیلش رو نمیدونم. آدم صلح طلبی هستم و خانواده آرومی هستیم و تقریبا بدون حاشیه های اجتماعی ... با مزاج هایی به نام های بلغم و سودا ( مزاج های سرد )

گروه خونیم نسبت داده میشه به گرم مزاج های دموی  ولی مزاج فیزیکی و روحیم ، صلح طلب ترین مزاجه

ظاهر بسیار آروم و معمولا باطن مشغولی دارم و بیشتر با افکارم  درگیرم.....

از شما چه پنهون که گاهی برای خودمم جای تعجبه که با چنین روحیاتی جوشی ام! گاهی وقتا با کوچکترین میزان استرس دچار درد دست چپ میشم . سه هفته پیشم رگ پشت پام گرفت ! و .... قلبم! که گاهی وقتا با فکر کردن به عامل بعضی استرس های درونی تیر میکشه...! چیزایی که ابدا در مورد خودم حتی تصور هم نمیکردم!

. چرا با وجود روابط اجتماعی خوب نمیتونم از افکار آزار دهنده م برای کسی تعریف کنم . البته خیلی هم از این قضیه ناراحت نیستم . کلا برام سخته درد دل و این چیزا . البته بهتره بگم حضوری درد دل کردن یا حتی پشت تلفن . 

گروه خونی

یادتونه قبلا تو یکی از پستای وبلاگ در مورد دلیل بعضی تاثیرات منفیم رو دوستام از روی شوخی گفتم : « فکر میکنم گروه‌خونیم O - باشه؟

امروز رفتم آزمایشگاه و گروه خونیمو فهمیدم ...

.

.

اوی مثبت بود


چمه؟

امروز اصلا خوب نبودم

بیشتر روزو بدون ذره ای عذاب وجدان ، خوابیدم ....

چند روزه به هر دری میزنم جلوی راهم بسته ست.

رنگ پریده تر از همیشه م ، 

اگرچه گشنه م میشه اما اشتهایی ندارم

روزی فقط چند لقمه غذا میخورم

بیشتر از همیشه تشنم میشه و فقط میلم به نوشیدنی هاست 

نمیتونم حتی ظرفای غذا رو بشورم

با اینکه زیاد میخوابم زیر چشمام کمی فرو رفته و سیاهه

 مدیریتی روی بروز عواطفم ندارم

از دیشب تو یه عالم دیگه سیر میکنم

تصور آینده دیگه خوشحالم نمیکنه

اما با این وجود بازم میتونم ظاهرمو حفظ کنم ، هنوز صلح طلبم و  میتونم  شادبه نظر بیام!

بدون اینکه حتی به خودم شک کنم...

خلاصه منم و روحیاتی که از چهارم دبیرستان به بعد درونم رشد کرد و ازم یه آدم ضعیف ساخت

_ من افسرده شدم

دیجی کالا

تو نرم افزار دیجی کالا بعد از دیدن عکسای « کمد » 

تایپ کردم : « گنجه »

.

.

.

آثار نظامی گنجه ای اومد بالا:/

امیدوارم اجناس بزودی پایین باد تا مجبور نشم هی اسم محصول تو اینترنت بزنم و بگردم.

باد میزنه و ...

نقاشی پرتره رنگ روغن امیرعلی که سوم راهنماییم کشیده بودمش از رو دیوار می افته پایین ...

من دارم رمان میخونم

 اما با افتادنش اشک تو چشمام جمع میشه

لحظات سخت ... در آستانه دومین سالگرد ازدواجمون

فردا دومین سالگرد ازدواجمونه

اما من قراره برم مشهد ، یه امتحان سرنوشت ساز دارم

و همسرم ...

میخواست باهامون بیاد ولی آقای علیجانی گفته بود که یه کار مهم مشهد داره و همسرم فردا تنهاست

خوشم میاد لحظات سخت ، 

همیشه از زمین و آسمون برام می‌باره .



پنیر با نون ! :))

محمد مهدی اومد تو اتاقم

مامانم گفت برا محمد مهدی ساندویچ پنیر درست کنم

رفتم تو آشپزخونه و همینطور که مشغول بودم چشمم به کره ها خورد و از محمد مهدی پرسیدم : « پنیر خالی؟ »

.

‌.

با ژست خاص فیلسوفانه ش جواب داد:

نه ..

پنیر با « نون!»:|

طفلی میخواد معلم علومم بشه!

ماست

کاملا مشخصه کارگردان سریال « گمشدگان »

یه شخص کاملا سرد مزاج بوده! اونم سرد از نوعه سودا!!!

تازه دیالوگ هاشونم ماسته

#به چه امیدی فیلم ایرانی ببینیم؟؟