مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

نا ثابت

دیگه دارم به این نتیجه میرسم که چیزی از ثبات نمیدونم.

در واقع نه میدونم و نه میتونم...

تو هفته ای که گذشت چند روز در افسردگی کامل بسر می بردم  و این در حالی بود که روز بعد از روز سوم ، دچار هیجان بودم و خودم هم علتشو نمی‌دونستم . شایدم اون چند روز عزا گرفتن و در غم سنگین فرو رفتن برای به وجود اومدن یه حال خوب کافی بود ! امروز ولی احساس خیلی خوبی داشتم ، بیشتر بخاطر فهمیدن گروه خونیم . بله بخاطر این چیز کوچیک ! یادمه سال آخر دبیرستان که بودیم فاطمه میگفت گروه خونیش o  هست و من چقدر سر این قضیه غبطه می‌خوردم بهش ... شایدم حسودی میکردم نمی‌دونم!ولی یادمه یه بار رو به خدا گفتم همه چیزای خوبو به فاطمه دادی!:) 

امروز علاوه بر گروه‌ خونی، به اندازه کافی هم مورد توجه و تعریف قرار گرفتم . اول از طرف کسیکه برای آزمایش ازم خون گرفت و دوم از طرف بابام که غیر منتظره گفت : « دختر من هنرمنده و ....... و ...؟! !» راستش بقیه شو یادم نیست! 

ولی تو جوابش خنده م گرفت و با خجالت گفتم : « عزیزم که مجبوری اینجوری بگی ! 

میدونین...بابای من زیاد اهل تمجید و اینا نیست ... برای همین چنین جمله هایی ازش ، معمولا با تعجب ماها همراهه و جمله بالا رو هم بیشتر بخاطر همدردی با من سر موضوع آینده نامعلومم به زبون آورده بود ! بگذریم.

در طول زمان تغییر میکنم و شدت این تغییرات گاهی به حدی هست که نتونم خصلت های قبل از تغییراتمو به یاد بیارم یا حتی تصور کنم  که روزی چنین آدمی بودم با چنین روحیات و گرایشاتی! و به همین دلیلم هست که اغلب دوره های یکی دو ساله قبلمو به دوران جاهلیت یا روزایی که کله خر بودم  یاد میکنم!

و جدیدا _ تقریبا یک سال و نیم میشه _ که فهمیدم نه تنها ثابت نیستم بلکه فوق العاده جوشی هم هستم!و دلیلش رو نمیدونم. آدم صلح طلبی هستم و خانواده آرومی هستیم و تقریبا بدون حاشیه های اجتماعی ... با مزاج هایی به نام های بلغم و سودا ( مزاج های سرد )

گروه خونیم نسبت داده میشه به گرم مزاج های دموی  ولی مزاج فیزیکی و روحیم ، صلح طلب ترین مزاجه

ظاهر بسیار آروم و معمولا باطن مشغولی دارم و بیشتر با افکارم  درگیرم.....

از شما چه پنهون که گاهی برای خودمم جای تعجبه که با چنین روحیاتی جوشی ام! گاهی وقتا با کوچکترین میزان استرس دچار درد دست چپ میشم . سه هفته پیشم رگ پشت پام گرفت ! و .... قلبم! که گاهی وقتا با فکر کردن به عامل بعضی استرس های درونی تیر میکشه...! چیزایی که ابدا در مورد خودم حتی تصور هم نمیکردم!

. چرا با وجود روابط اجتماعی خوب نمیتونم از افکار آزار دهنده م برای کسی تعریف کنم . البته خیلی هم از این قضیه ناراحت نیستم . کلا برام سخته درد دل و این چیزا . البته بهتره بگم حضوری درد دل کردن یا حتی پشت تلفن . 

نظرات 3 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 20:56

سلام
خداروشکر که از افسردگیه اومدین بیرون
و نکته مهم
درد دست چپ درد ارجاعی از قلبه
و یکی از علائم مینور بیماری قلبی
نه اینکه بخوام بترسونمتون
و اینکه حدود 80 درصد خانم ها از قبیل مادرم نارسایی دریچه میترال قلبی دارند و این طبیعیه تا زمانی که هیجان یا غم یا استرسی وارد نشه
ولی گاها این عوامل باعث میشن که تقاضا از قلب بره بالا و احساس درد در دست چپ و درد قفسه سینه و ...
و اینکه بنظرم اول از همه یه نوارقلب و اکو و انزیم قلبی بدین بعدش مراعات کنین و از استرس و هیجان و و علی الخصوص فشار روانی دوری کنین
سلامتی خیلی نعمت بزرگیه ....

سلام
یعنی این قضیه طبیعی و از ضعف اعصاب نیست؟
خیلی ممنون بابت توضیحاتتون

سعید سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 22:39

معمولا طبیعیه ولی چون هر درد قفسه سینه و دست چپی رو باید قلبی در نظر بگیرین و برین دنبالش مگر اینکه خلافش ثابت بشه ....

والا چی بگم....
تا پارسال که سر درد عصبی میشدم یا وقتی از دست چپ ( قلب ) بیدار میشدم تپش قلب داشتم و همش بخاطر اوضاع استرس زایی بود که توش قرار داشتم
بعضا خواب قبض روح شدنمم میدیدم!

sober شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 15:31

سلام
با کامنتای بالا درباره نارسایی میترال موافقم.بهتره پیگیری کنی حتما
البته نارسایی که نه ... ولی افتادگی میترال خیلی شایع هست.در حالت عادی هم مشکلی بوجود نمیاره ولی خب پیگیری کردنش بهتره از پیگیری نکردن
البته که دور از جونت!

درباره گروه خونی ،منم O هستم.ولی منفی ام (:

سلام:)
ممنون از توجهت!
خوش اومدی به وبلاگ
کمیاب کی بودی تو؟:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد