مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مزاحمت تلفنی

خونه پسر عموم بودیم ... شارژ گوشیم تموم شده بود

بحث قبلی در مورد پول تلفن بود و عدم واریز قبض [ به مدت چند روز ] بخاطر من ! ( چون فقط من ازش استفاده میکردم )

مامانم اجازه گرفت از خونه شون به خونه زنگ بزنه ... پسر عموم  با دست و دلبازی خاصی گفت : هر جا میخوادی زنگ بزنی زنگ بزن !

با شیطنت پرسیدم : منم میتونم زنگ بزنم !؟

نیش همه باز و اجازه صادر شد ! 

بعد چند ثانیه ، پای تلفن بودم ...

قصد داشتم به همسرم زنگ بزنم و یه خسته نباشید کوتاه بگم ...

که خطور کردن یه فکر مهیّج یهویی ! نیت اولیه مو دستخوش تغییر قرار داد !

شاید حدود یک سال و نیم می شد که کد پیش شماره محل زندگیمون شبیه پیش شماره سیمکارتای همراه اول [ استان ] شده بود و این موضوع ، خیلی هارو مثل خود من _ حداقل یک بار _ دچار اشتباه کرده بود ...

تا ارتباط وصل شد همسرم مکالمه رو با گفتن « الو ؟ » شروع کرد 

هیچی نگفتم ... تا اینکه از رسیدن صدا از طرف من نا امید شد و قطع کرد !

دوباره تماس گرفتم ... تماس ، مجدد وصل شد

این بار علاوه بر سکوت ، از روی کم تجربگی ، فوت ( ! ) خفیفی کردم و اجازه دادم  آدرنالین تو بدنم ترشح بشه ! 

بار سوم که زنگ زدم ، مطمئن از اینکه قرار نیست اتفاقی بیفته ، برای فوت کردن جرأت بیشتری به خرج دادم 

ولی از اون طرفم حوصله مخاطبم سر رفته بود !

جواب داد : « جونِت  ....... لا اله الا الله ! »

و بعدم ، صدای بوق تلفن ... !

 با خودم عهد کردم که تماس بعدی ، تماس آخره « !

دکمه تکرار تماسو فشار دادم و سعی کردم تمام تمرکزمو روی قوه شنیداریم بذارم ... تماس برقرار شد و قبل اینکه چیزی بگم ، صدای همسرم توی گوشم پیچید ...

« هرکی هستی مزاحمی  ... »

این جمله رو گله مندانه به زبون آورده بود ...

فرصت ندادم صفحه گوشیشو لمس کنه ؛

با آرامش جواب دادم : « منم »

صدای لبخندشو شنیدم ...

.

.

.

......

...