ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام
درصدای پیشرفتو حساب کردم
والا با این وضع تدریس و البته درس خوندن من ! حتی بنظرم باید تشویقم بشم با این درصدا ! D:
ولی خب از اون جایی که آبروی یه آدم در میونه ! فقط اسم درسا رو می نویسم ...
ترتیب درصدام به قرار زیرن :
علوم اجتماعی
زبان
جغرافیا ( ! )
زبان و ادبیات فارسی ( = ترکیبی از ادبیات عمومی و اختصاصیمون )
عربی
تاریخ
( تا اینجا درصدا بین 53 و 95 بود )
ریاضی
فلسفه ... ( اجازه میدم سر این قضیه دلتون برام بسوزه ! ینی برا همه مون بسوزه ... )
.
.
.
دور قبل عربی و ادبیات و کلا هیچی رو خوب نزده بودم ! هرچند ریاضی و فلسفه رو بهتر از این مرحله جواب داده بودم ...
حقیقت اینه که من از نوبت اول اصلا لای فلسفه رو باز نکردم و دین و زندگی رو هم غیر از کنفرانس و اون امتحانی که با محدوده کم از همون درس کنفرانسی و آیات و اینا بود نخوندم و برا فهمیدن ریاضی هم وقت نذاشتم
پیش خودم اسمشو گذاشته بودم « اعتصاب » !
میگفتم بذار یه عده خوش باشن ...
( این یعنی افکار دیگران اهمیتشونو از دست دادن )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اونا به تو خواهند گفت قضیه از چه قراره !
.
.
.
« چشم ها قدرت روح را نشان می دهند »
به محض اینکه دفترچه های عمومی رو دادن ، یکی بلند خوند : 《 استفاده از ماشین حساب مجاز نمی باشد 》
یکی از بچه ها گفت : 《 ما مجازش می کنیم ! 》و بعد خندید ...
نصف بیشتر وقتمون گذشته بود و غیر از 5 - 4 نفر بقیه پاسخ نامه هاشونو داده بودن ...
که یه دفه صدای ماشین حساب بلند شد ! :|
( بعله همون که قبل آزمون خندیده بود داشت از ماشین حساب استقاده می کرد )
با اینکه میدونستم میدونه ، میخواستم جلوی مراقب _ دبیر از همه جا بی خبر تاریخ _ جمله روی دفترچه آزمونو براش بخونم ؛ ولی این کارو نکردم ( آخه دفعه اول نبود که از این موارد می دیدم و سابقه تذکر دادن و « عملی » ندیدنم ماشالله ( ! ) کم ندارم )
بعد از یکم حساب _ کتاب و شاید 《 رسوندن چند تا سوال به جواب 》 بود که خانم حسینی تبار _ مدیر مدرسه _ اومد و گفت : 《 ماشین حساب به هیچ وجه استفاده نکنین مجاز نیست ... جمعش کن 》
جمع کرد ...
ولی درست چند لحظه بعد بود که دوباره صدای ماشین حساب بلند شد :|
البته این دفعه _ و مثلا به طور زیرکانه ای ! _ فقط صدای دکمه صدا قطع کنش اومد !
حالا من !!!
سر جام نشسته دارم محاسبات نامطمئن ریاضی رو بطور کاملا دستی انجام میدم !
آخه مگه نتیجه یه آزمون چقدر میتونه مهم باشه ... !؟
همکلاسی عزیز ! بد نیست بدونی اگه حقت نباشه راه بجایی نمی بری ! حالا چه با ماشین حساب چه بدون اون ...
( باز خوبه حداقل سوالای عربیمون محاسباتی نبود ... یا مثلا ادبیاتمون ... )
و اما من ...
از نتیجه آزمون قبلی به هیچ وجه راضی نبودم و بیشتر بخاطر سرماخوردگی و نداشتن تمرکز کافی بود که وقت کم آوردم و از طرفی هم بیشتر وقتو برای عروض هزینه کرده بودم ...
ولی امروز _ با اینکه از نوبت اول به بعد درسا رو جدی نگرفته بودم و بعضیاشونم اصلا نخونده بودم _ راضی تر بودم و حداقل از عملکردم پشیمون نیستم !
البته تا تونستم عربی و ادبیات زدم D:
حداقل به این خاطر که به خودم ثابت کنم نتیجه آزمون اول نتیجه ای نبود که باید می بود ...
با درصدای پایین نفر پنجم شده بودم