مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مچ اندازی

امشب با امیرعلی _ برادر سیزده ساله م _ مچ انداختم 

حدس بزنید کی برنده شد ؟

.

.

.

.

.

خب معلومه ! من ! 

والا  تازه پشت لبش سبز شده !

انتظار دیگه ای بود ؟ 


________________________________________

راستش خودمم اول انتظار دیگه ای داشتم !

الان میگم هنوز زمان میبره تا مرد شه ... 

قصد دارم چند روز دیگه که آقا رحیم اومد

پیشنهاد کنم بین مردای خونه این مسابقه برگزار بشه ! گرچه مشخصه کی برنده ست ... 



آمار جدید بازدید کنندگان از طریق گوگل و ...


تاریختعداد ورودی
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵۵
سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵۲
دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵۷
یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵۷
شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵۲
جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵۶
پنج‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵۷

سرما

سلام

یادتونه پارسال پستی گذاشته بودم راجب گردنم که بخاطر گرفتگی تاندون هاش کج شده بود و درد داشت ؟

به احتمال زیاد فردا هم دچار این مشکل بشم ...


___________________________________

Dishab ba faseleye kami bad az estehmam

Ba fatima raftim birun 

Sard bud ...

Poshte saro gardanam ehsase suzesh dashtam az sarma

فوقع ما وقع ...


لالایی :|

من زیر چادر ، کنار بخاری 

مامانم زیر لحاف ، محمد مهدی زیر پتو 

بابام زیر پتو ...

فقط لوستر وسط حال روشنه و تنها صدایی که میاد ،

صدای لالایی شبکه پویاست ...

اصا یه وضعی ! 

بقیه م که نیستن ...

مزاحمت تلفنی

خونه پسر عموم بودیم ... شارژ گوشیم تموم شده بود

بحث قبلی در مورد پول تلفن بود و عدم واریز قبض [ به مدت چند روز ] بخاطر من ! ( چون فقط من ازش استفاده میکردم )

مامانم اجازه گرفت از خونه شون به خونه زنگ بزنه ... پسر عموم  با دست و دلبازی خاصی گفت : هر جا میخوادی زنگ بزنی زنگ بزن !

با شیطنت پرسیدم : منم میتونم زنگ بزنم !؟

نیش همه باز و اجازه صادر شد ! 

بعد چند ثانیه ، پای تلفن بودم ...

قصد داشتم به همسرم زنگ بزنم و یه خسته نباشید کوتاه بگم ...

که خطور کردن یه فکر مهیّج یهویی ! نیت اولیه مو دستخوش تغییر قرار داد !

شاید حدود یک سال و نیم می شد که کد پیش شماره محل زندگیمون شبیه پیش شماره سیمکارتای همراه اول [ استان ] شده بود و این موضوع ، خیلی هارو مثل خود من _ حداقل یک بار _ دچار اشتباه کرده بود ...

تا ارتباط وصل شد همسرم مکالمه رو با گفتن « الو ؟ » شروع کرد 

هیچی نگفتم ... تا اینکه از رسیدن صدا از طرف من نا امید شد و قطع کرد !

دوباره تماس گرفتم ... تماس ، مجدد وصل شد

این بار علاوه بر سکوت ، از روی کم تجربگی ، فوت ( ! ) خفیفی کردم و اجازه دادم  آدرنالین تو بدنم ترشح بشه ! 

بار سوم که زنگ زدم ، مطمئن از اینکه قرار نیست اتفاقی بیفته ، برای فوت کردن جرأت بیشتری به خرج دادم 

ولی از اون طرفم حوصله مخاطبم سر رفته بود !

جواب داد : « جونِت  ....... لا اله الا الله ! »

و بعدم ، صدای بوق تلفن ... !

 با خودم عهد کردم که تماس بعدی ، تماس آخره « !

دکمه تکرار تماسو فشار دادم و سعی کردم تمام تمرکزمو روی قوه شنیداریم بذارم ... تماس برقرار شد و قبل اینکه چیزی بگم ، صدای همسرم توی گوشم پیچید ...

« هرکی هستی مزاحمی  ... »

این جمله رو گله مندانه به زبون آورده بود ...

فرصت ندادم صفحه گوشیشو لمس کنه ؛

با آرامش جواب دادم : « منم »

صدای لبخندشو شنیدم ...

.

.

.

......

...

اولین شعر منتشر شده در سایت شعر نو ... از من ...

ز تاکستان ، ز ترکستان ، همی دارم غمی در خود ؛

که گر گویم ، همی ترسم ، که پالیزت شود وادی ...


.

.

.



_______________________________

ای کاش میسر بود 

« برگشت به روزای شاد زندگی »



حنّا ج  آریا نژاد   )


...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بعضی وقتا ...

 از حس رها شدگی بعد گریه و زاری ،

 خوشم نمیاد ...

احساس میکنم باید « کینه » ای به دل بگیرم ؛

.

.

.

ولی نمیشه ...


__________________________

اِی مَن ! بِگِریْ ...

بیٖ آنانْ چِه غَمْگِنانِه می گِرْییٖ ...



امشب ... شنبه شب ، ۱۱ دی ۹۵ ... پنجمین ماهگرد ازدواجمون ...

.

.

.

شبی که قراره همسرم با خونواده تشریف بیارن خونه ما ...

و این در حالیه که ...

۴۹ روز از آخرین دیدار من و همسرم میگذره ...

# پست ویژه : عکسی از آقای X ! ( تقدیم به دوستان و آشنایان [ کنجکاو ! ] مجازی )

در صورت هماهنگی و جلب نظر همسرم ( ! )  ،

به زودی از مکنونات مکتوب 

[ توجه !

 اولین نام کاربری فروم بنده رو جهت رمز گشایی به یاد داشته باشید ( بله بدون رمز که نمیشه ! )  ]

.

.

.


_______________________________________________

پ ... ن :

اون طور که معلومه ... اون جورام که فکر میکردم کسی مشتاق نیست ! خیله خب پس نمیذارم ! 

اطلاعیه

سلام دوستان!خوبید؟

شرمنده اگه سر زدید ولی خبری از آپدیت نبوده! 

متاسفانه چند روزه دچار مسمومیت شدم ... و البته سوزش بی سابقه معده ! ...در واقع از آخرین آپدیت وبلاگ به بعد ، فقط یه روز سالم سالم بودم...  :`)

در هر صورت ایشالا به زودی بتونم جبران کنم ...

بازم ممنون بخاطر توجهتون (گل)

_ حنا