مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

سنگ

نم نم بارانم
امشب آهسته بزن بر سر این ویرانه
تا که اندوه ملامت گر عشق
اندر این تاریکی
و در این قوم عَدو گشتۀ مهر
ندهد پایانم ...

امشب آهسته بزن
تا که بشویی یک سنگ
و نه آن سنگ سیه چرده
که غلتیده ز دامانۀ کوه
آنقَدَر رفته که مهجور شده ست
ز وطن ، یک فرسنگ ...

و نه آن سنگ که روزی بوده
قدّ یک کلۀ غاز
و کنون گشته به زیر پاها
آنقَدَر هرز ، کز او مانده
نرمه سنگی
که اندازه یک پشّه ندارد جثّه
تا کند زندگی خود ، آغاز ...

و نه آن سنگ که بر تقدیرش
رسم یک نیمکت است
بنشینند عشاق
روی آن سنگ که شبه کوه است
_ و چه این سنگ در زندگی اش
خوشبخت است! _

... که بر آن سنگ که باشد در دل
آن دل سخت و زُمُخت
نپذیرد گَرد ِ
مهر و امید و سپاس
و نه اکنون ؛
که از روز نُخُست  ...

نم نم بارانم
امشب آهسته بزن بر سر این ویرانه
و اندکی آهسته
روی این سنگ ببار
و غبار از سر دل ها بردار
تا که روزی روید
 از دل تیره و افسردۀ سنگ
خزه و سبزه و اطرافش هم
اندکی از : گُلسنگ ...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد