-
آمدم که بروم ...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1394 16:01
سلام ؛ قصد داشتم فقط وبلاگو آپدیت کنم و برم ؛ ولی پیغامای تلگرام اومد و ... هرچند همه تا منو دیدن در رفتن ( انگار من جزام دارم !! ) با این وجود سرم به کانال های سرگرمی به قدر کافی گرم شد ... و اما امروز دو تا امتحان مستمر ریاضی و زبان داشتیم ... هه مطمئنا خنده داره اگه بگم از همه جا تو لگاریتما هنگ کرده بودم طفلک رسول...
-
شرح هدفم در ایمیل ! ... ( رمز : شماره شناسنامه م :d )
جمعه 6 آذرماه سال 1394 14:30
-
فریاد بعد از سکوت ...( رمز:دومین نام کاربری فرومم )
جمعه 6 آذرماه سال 1394 14:00
-
عاقبت ، جوینده ... !
شنبه 30 آبانماه سال 1394 00:06
کی میگه عاقبت جوینده یابنده بود ؟! بعد یه ساعت گشتن دنبال ناخن گیر به این نتیجه رسیدم که حتما ناخن گیر نداریم [ و نداشتیم ] !!! و این در حالیه که مامانم سرسختانه معتقده سه تا ! ناخن گیر داشتیم :/ "بسم الله" :| امروزم که مقنعه م نبود :|
-
اطلاعیه D:
جمعه 29 آبانماه سال 1394 02:04
نظر سنجی اضافه شد ؛ حتما رای بدید
-
نــا عــدالــتـــی مــحـــض !
شنبه 23 آبانماه سال 1394 18:46
بزودی از مکنونات مکتوب ...
-
ههه قسمت !
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 22:46
وقتی بعد از شام سفره و ظرفا رو جمع می کردم ، چشمم خورد به میوه های زیر اپن ! دست بردم تا نارنگی بزرگه رو بردارم ... و برداشتم ؛ میخواستم پوستشو بکنم ولی پشیمون شدم ! یجور اسراف بود ... کمتر از یه ربع بعد محمد مهدی اومد تو اتاقم و بهم گفت «برات نارنگی آوردم ! » و دقیقا همون نارنگی ای رو که ظاهرا بزرگتر از همه بودو بهم...
-
ماجرای چادر ساده + چند عکس یادگاری
سهشنبه 19 آبانماه سال 1394 23:07
خب ... چند ماه پیش _ شایدم یک سال پیش <! _ خاله بنده به همراه شوهر و برادر شوهر و مادر شوهر ! به کربلا مشرف شدند ... وقتی برگشتن برای من یه دونه روسری قشنگ آوردن ( خیلی هم من اهل روسری ام البته گله ای نباشه ) ... برا مادر گرامی هم پارچه چادر مشکی مدل ساده طرح [ طلایی ] دار آوردن ( ! ) ... مادر ماهم همین یک ماه پیش...
-
from Night Ghost to Night Bat !!!
جمعه 15 آبانماه سال 1394 01:05
زهرا !!! تو دیگه چرا ؟
-
اینم یه نمونه از برنامه درسی کنکور ما ... ( تقدیمی )
جمعه 15 آبانماه سال 1394 00:41
سلام ؛ این برنامه رو اواخر شهریور نوشتم ( کل تابستونو در حال برنامه ریزی بودم !!! ) مهر : عربی ( 16 درس ؛ روزی یک درس = وقت مورد نیاز " 16 روز ) + جامعه شناسی ( 18 درس ؛ روزی دو درس = وقت لازمه : 9 روز ) آبان : ادبیات 2 ( 28 درس ؛ روزی یک درس = 28 روز ) + آرایه ها ( 25 درس ؛ همه 25 درس در 2 روز / در طول ماه و در...
-
این هم از سلیقه ما ...
جمعه 15 آبانماه سال 1394 00:07
روزنامه جگری مربوط میشه به سال سوم دبیرستانمون ( به عنوان بروشور زبان طراحی شده روزنامه آبی هم مربوط میشه به فعالیت امیرعلی ( برادر دوازده ساله م )_هفته پیش _ موضوع : آهن زنگ نزن ( کلی از درس انداختم ... ) انتخاب رنگ اشتنباخ ها ، غیر از پس زمینه روزنامه آبی ، هم کار خودمه...
-
... ما باز آمدیم !!
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1394 10:49
بی قراریـ ـهای من پیدا بود از روی من ؛ تیرگی چهره ام شاهد بر احوالات من ! ظلمت رخسار من ، از شرم من بس آریا ؛ دشمنان کافرم ـ از زشت سیرت ـ پاریا... « قاران قوش »
-
خداحافظ ای همپای شبـ ـهای غزلخوانی!
جمعه 8 آبانماه سال 1394 01:11
نمیدانم چرا اینقدر دلگیرم ! چرا نسبت به آینده پریشانم ... گرا گیجم ؟ نمی فهمم چرا دیگر توانی نیست در جانم ؟ من آن مردم ؟ نمیدانم ... همان مردی که بعد تلخ شیرین دید ؛ همان شخصی که می دانست آینده برای اوست همان که منشا این خنده را از درد می دانست آری ؛ [ یقین دارم ] هنوز آنم ـ هنوزم می توان باشم همان هستم و این را خوب...
-
و باز هم بیدار خوابی ...
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 17:04
31 ساعته که نخوابیدم اون دنیا باید به تک تک سلولام جواب پس بدم _ میدونم ...
-
همیار معلمی زبان !
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 14:22
سلام ؛ این پستم در ادامه قضیه امتحان زبان هفته پیشمه ... در کل 4 تا سوال از 24 تا (تست کنکور) غلط داشتم و خانم حاجی محمدی به عنوان نفر اول اسم بنده رو خوند ... چه احساس بدی داشتم از اینکه بالا ترین نمره رو گرفتم !!! شب قبلم 4 ساعت بیشتر نخوابیده بودم ... فکر کنم چهره م دیدنی بود ! وقتی اسممو خوند با گفتن " Very...
-
اخبار جدید
شنبه 2 آبانماه سال 1394 23:48
سلام ؛ متاسفانه الان با گوشی ام لطف میکنید تا وقتی این پست اساسی ویرایش نشده صبر کنید ... البته اگه گذرتون خدایی نکرده به اینجا افتاد ! « ممنون » امروز _ عاشورا _ بیشتر روزو بیرون از خونه بودم و بخاطر تکالیف زبان نتونستم با اهل بیت برم خونه پدربزرگم ( که البته تو شهر ما زندگی نمیکنن ) دیشب _ تاسوعا _ برای دومین بار...
-
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی ...
دوشنبه 27 مهرماه سال 1394 13:27
سلام ؛ همین الان بگم ؛ " مخاطب عنوان پست خودمم " ... خب ! دیروز امتحان زبان داشتم ...متاسفانه گنداندمش این امتحان برا تعیین همیار معلمم که شده ضروری بود و تقریبا امتیاز بزرگی محسوب می شد ؛ ولی خب ... [ طبق معمول ] شرایط دست به دست هم دادن تا بنده نتونم خیلی خوب این امتحان رو پاس کنم ... یه جورایی هم زورم...
-
زهرا جان تولدت مبارک !
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1394 21:33
سلام دوستان ... امروز یعنی 16 مهر ، روزیه که یکی از بهترین دوستای مجازیم ـ زهرا فصیحی هرندی ـ وارد نوزده سالگی میشه ... از همینجا ـ با وجود مسافتی که بینمون هست ـ عمر طولانی و پر برکتی براش آرزو میکنم و اما کادوت !!! (که ناقابله ...) « سلام ای روح من!ای راحت جانم! سلام گرم گرمم را پذیرا باش! رفیق نازکم!ای مهربانی ها!»...
-
همی دارم غمی در خود ...
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1394 01:48
ز تاکستان ، ز ترکستان ، همی دارم غمی در خود ؛ که گر گویم ، همی ترسم ، که پالیزت شود وادی ...
-
الوداع ...
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1394 03:20
سلام دوسان ؛ دارم از دنیای اینترنت فاصله میگیرم ... اسامی برترین های کنکور 94 رو دیدم ... درصداشون خیلی بالا بود ! خدایا ینی میشه منم بتونم رشته مورد علاقه مو قبول شم ؟ دوستان لطفا از ته قلبتون برام دعا کنید ... خدانگهدار ... .
-
سالگرد ولادت ...
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 10:45
سلام دوستان ؛ امروز 29 تیر سال 1394 ـه ... درست شونزده سال و دوازده ماه و سی و یک روز و بیست ساعت پیش ، اینجانب پا به عرصه دنیای وجود گذاشتم و از این بابت خدارو شکر میکنم ... از همه دوستانی که تولدمو تبریک گفتن ممنونم ؛ و اما تصمیماتی دارم که باید بعد از پایان امروز عملی بشن ... تصمیماتی مثل خداحافظی چند ماهه با دنیای...
-
دلگیرم از ...
شنبه 13 تیرماه سال 1394 02:58
دلگیرم از دوستای چند ساله مجازی و غیر مجازی ... که هیچوقت از تصمیماتم برای آینده نپرسیدن ! دلگیرم از آشنای مجازی ای که ... دلگیرم ... اینبار از دبیری که با بی عدالتی ـ نمره مستمر ـ به من "بیست" داد ! و بالاخره دلگیرم از دبیری که حاضر نشد برای نمره من ـ که توی شاگرد دوم یا سوم شدن من تاثیر گذار بود ـ دوباره...
-
حانیه یا هانیه !؟
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1394 02:41
یکی از دبیرامون قصد داشت برنامه پاور پوینت رو به بچه ها نشون بده تا بدونن این برنامه چی هست!بعدم پاور پوینت 200صفحه ای خودشو نشون داد؛آخرین صفحه از پاور که اومد مکس کرده بود روش؛متنش به اینصورت بود که:از توجه شما سپاس گذاریم نمیخواستم بگم؛ولی از اونجا که دبیره سرشار از غرور بود!گفتم سپاسگذاریشو اشتباه نوشته"که...
-
من و کارنامه دیپلم :|
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1394 18:33
صبح ساعت نه با صدای آیفون از خواب بیدار شدم ؛ بی بی [زرشکی]بود ... صبح تا ساعت 4 و خورده ای تو اینترنت بودم ببینم نمره هامو میتونم ببینم یا نه...که البته نشد . بیشتر بخاطر گواهی اشتغال به تحصیل رفته بودم ... بعد دیدن نمره هام تعجب کردم...خیلی با چیزی که فکر میکردم فرق داشت...دینیم 17.5 بود ؛ عربیم 19.25...نمره هایی که...
-
هوسی مسئله دار ... !
دوشنبه 1 تیرماه سال 1394 23:53
بالاخره با خودم کنار اومدم و به تنبلی و بی حالیم غلبه کردم که بیام و خاطره دیروز و امروزو تایپ کنم . دیشب درست همین موقع(ساعت یازده و هفت دقیقه)در تقلا بودم که به تشویق بابام و طبق چیزی که قبلا گفته بودم(میخوام چیپس درست کنم برید سرکه بخرید) سیب زمینی هارو به قطری که باید ، حلقه میکردم . قرار بود حلقه هارو بشورم و...
-
" یا همه یا هیچ ! " ؛ سیاستی که کار دستم داد ...
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 23:10
وقتی روانشناسی رو دادم گفتم " حیف بیست نمیشم(میشم نوزده و هفتاد و پنج ) ؛ دلیشم فراموش کردن " سخت رویی " به عنوان یکی از تیپ های مواجهه با مشکلات روانی بود ... و البته که آزمون گزینه دو سه روز پیش از امتحان مقصر بود ! که سخت رویی رو با سخت کوشی و کلمات مشابه آورده بود و این باعث شد قدرت توجه متمرکزم خوب...