مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

پدر بزرگ

دیشب ساعتای سه اینا بود خوابیدم . خیلی صمیمی با خانواده تو هال بدون فرش که با چند تا پتو پوشونده شده بود خوابیدیم و چه حس خوبی بود ...

بابام ولی از سر شب رفته بود خونۀ بابا بزرگم و حتی برای شام برنگشت  و همون جا هم خوابید

صبح ساعت نزدیک شیش و ده دقیقه بود که با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم

مامانم بیدار شد رفت سمت تلفن و من هم زمان به ساعت نگاه کردم

و نگاه کردن به ساعت مصادف شد با خالی شدن ته دلم .....

و این حدس متوسط با بالا رفتن صدای مامانم که می‌گفت :نه؟؟ رنگ پر رنگ تری به خودش گرفت

پدرم پشت خط بود و به مامانم می‌گفت : « لباسای سیاهمو آماده کن ...»

پدر بزرگم مرده بود 

نظرات 3 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 00:27

خداوند روح والایشان را غریق رحمت بگرداند.

با تشکر از شما

سعید جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 23:56

برام جالب بود که پسر عمه تون نمیدونم یا پسر عموتون پست گذاشته بود توی اینستا گرام که توی عروسی بود..
و من کنجکاو که چطور میشه آدم پدربزرگش فوت کنه و....
بعد استوری بعدیش شد سر خاک پدربزرگ بعد عروسی...
به همین راحتی...
و امروز فهمیدم که باید اینستا رو بذارم کنار با افرادی که اینطوری زندگی میکنن.
واقعا متأثر شدم.

سلام.شاید خیلی ناراحت بشید ولی منم تو اون عروسی بودم ..............
وقتی عمم اردیبهشت ماه فوت کرد پسر عمو حسینم که عروسیش بود قید عروسیشو زد و انداخت نزدیک عید و دقیقا دو روز بعد پخش کردن کارتای عروسی پدر بزرگم که پدربزرگ عروس و دامادم بود فوت کرد . به پیشنهاد یکی از عموهام و موافقت عموهای دیگه و بابام تصمیم گرفتن مانع برگزاری جشن عروسی این دو تا نشن و خسارتی بهشون وارد نشه . اگه کلی بخوام بگم کسی از ته دل موافق این تصمیم نبود ولی این اتفاق افتاد و هممون با دلای عزادار تو اون عروسی شرکت کردیم و چقدر اون عروسی غمگین بود .....
من خودم با روسری مشکی تو اون عروسی شرکت کردم و انصافا بی حرمتی به پدر بزرگم وارد نشد و خیلی از اقواممون که اوناهم مثل ما دو طرفه قوم بودم حتی از ذره ای آرایش دریغ کردن و حتی رنگ شاد نپوشیدیم.
شاید خیلی اتفاق عجیب و غریبی بود ولی این تصمیمی بود که همه عموهام گرفتن و خوب یا بد اتفاق افتاد .
حتی مردمم که کمابیش اطلاع داشتن این تصمیمو تایید کردن و میگفتن حتی پدر بزرگمم اینجوری راضی تره
این عروسی مثل هیچ عروسی دیگه ای نبود
و حتی عروس ، یک بارم نخندید و در مراسم پدر بزرگش به همراه همسرش شرکت کرد

سعید سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 08:44

چقدر عجیب قریب بوده این تصمیم.
واقعا نمیشه قضاوت کنم که چی درسته و چی غلطه..
انشالله روحشون شاد باشه...
برای شادی روحشون جزع 13 قرآنو با یاد این بزرگوار ختم کردم. انشالله خدا قبول کنه

بله و هنوز خودم تعجب میکنم وقتی برای کسی تعریف میکنم میگه کار خوبی کردین و چه آدمای فهمیده ای و .....
حتی دیشبم یکی از اساتید حوزۀ علمیۀ مشهد بمن تسلیت گفتن و حرف از عروسی پسر عموم شد و در کمال تعجبم و د کمال صداقت گفت کار خوبی کردین.
واقعا این کارو کردین؟خیلی لطف کردین دست شما درد نکنه خداوند تمام اموات شما رو هم رحمت کنه
خیلی ممنون واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد