مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

میگم ...

.

.

.

یه وقت راجب شعرایی که میذارم نظر ندینا !

شاید خیلی بد می نویسم ... !؟

لطفا اگه حتی یه درصد از نظرتون بد بود بهم بگین _هر چند ممکنه اون اشکال و ضعف رو زودتر متوجه شده باشم _

شاید ندونید ؛

ولی من به شدت از انتقادصحیح استقبال می کنم

مگه اینکه کلا طرفدار شعر و این چیزا نباشید … 

_ که بعید میدونم ! _


___________________________________________

گاهی وقتا با خودم فکر میکنم چرا هیچ عکس العملی نمیبینم … چرا همه در ظاهر خنثی هستن !

و بعد علتو در ظواهرم جست و جو میکنم

اون وقته که از خودم میپرسم : آیا من عجب داشتم ؟

نظرات 8 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 03:05

سلام
اشعارتون خیلی عالین البته در مقایسه با دیگر اشعار نو
شاید اغراق بنظر برسه یا بگین میخواد الکی تعریف کنه دلم نشکنه
من توی تشخیص شعر ک ایراداش چیه هیچ تخصصی ندارم
فوق استعدادم توی تشخیص قرابت معناییه
ولی فرقی بین شعری ک نیما گفته یا اون یکی دیگه داداشش (م اخ ث ) یا اون داداش ناتنی هر دوشون ( سهراب ) ریاد تفاوتی نمیبینم
با شعر نو اصلا میونه خوبی ندارم ( انتقاد )

اوه ! من از شما انتظار نداشتم
سلام
ممنون بابت حسن نظرتون
من تقریبا مطمینم منظور شما از شعر نو ، نوع خاصی از شعره ؛ مثلا اشعار بی وزن رو هم شامل بشه و البته تعریف بنده هم از شعر نو کاملا جامع و مانع نیست
برای اثبات حرفم یه سوال از شما دارم !
آیا شما شعر زمستان آقای اخوانو خوندین ؟ شعر کوچه فریدون مشیری رو که حتما شنیدین ! این دو تا شعر خیلی موزونن بعیده که نظرتونو بخودشون جلب نکنن یا نکرده باشن ( با اصل شعر که مشکلی ندارین ؟! )
منم قبلا مثل شما بودم ؛ شعر غیر سنتی دوست نداشتم چون فکر میکردم همه شعرا مثل شعرای سهرابن که بخاطر نمادین بودنشون موفق به درکشون نمی شدم ... راستش بنظرم یه جورایی بی سر و ته بودن ! البته بعدا تا حد زیادی نظرم برگشت
ولی خب قضیه آشتیم با شعر نو شاید برگرده به سال دوم دبیرستانم که دیوان آقای مشیری رو به درخواست دوستم فاطمه امانت گرفته بودم
از همون موقع با شعر نو ارتباط مستمری برقرار کردم و شعرای موزون نیمایی جزء علایقم شد
وقتایی که شعر نو میخوندم _ بخاطر بعضی پیچیدگی های اشعار نو _ احساس میکردم خط بخط اون شعرا پر از معناست !
مثلا این شعر سمبلیک ( نمادین ):بخز در لاکت ای حیوان که سرما ،
نهانی دستش اندر دست مرگ است
مبادا پوزه ات بیرون بماند !
که بیرون برف و باران و تگرگ است ...
این شعر استعاره و نماد زیاد داره
و برمیگرده به دوران نابسامان مشروطه ! که اگه مسایل سیاسی رو مستقیم طرح میکردن دستگیر می شدن ؛ مثلا دهان فرخی یزدی بخاطر اشعار و فعالیتای سیاسیش دوخته شد !
و مثلا این شعر مشابه:
… نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است ...
هر دو تا شعر بالا مال اخوانه
میبینید که هر دوشون آهنگینن و وزن دارن ؛ علاقه شخص من بیشتر سمت اینجور اشعاره و من در عین علاقه م به قالب شعر نو _ که با سپید و ... فرق میکنه _ به قالبای شعری سنتی خصوصا غزل و مستزادم خیلی علاقه دارم ؛ ولی متأسفانه از گفتن اشعاری با وزنای درست معذوز و حتی عاجز ! م چون واقعا گفتن چنین شعرایی تجربه و استعداد میخواد ؛ اونم وقتی که حتی قافیه هم قواعد داره !
... و اما در مورد شعرای خودم
در کمال واقع بینی در زمینه شاعری احساس قوت نمیکنم
نظر شما هم سراسر لطف بود
و اینکه ...
هیچ انتقادی تو حرفاتون نبود !

سپنتا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:36

سلام .... آقا ما میخوایم از امروز به بعد و هر روز و هر روزیم چند بار به وبلاگت سر بزنیم چه مدارکی لازمه؟. باید کی رو ببینیم؟......... و این همه سرزدن بسته اینترنتی میخواد و انوقت چند وقت به چند وقت بسته اینترنتی باید برام بخری؟

... ؟!!!

فاطمه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:47


هیچی ندارم بگم

بعد این همه دوستی ؛
بنظر « بهونه » میاد ...
قرار نیست از کسی حرف « بکشم » !
هرجور راحتی ...
راستش همینکه میای جای شکر داره !!! !

فاطمه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:49

هنوزم هیچی ندارم بگم

... :|

فاطمه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:51

هی روزگار اخه این چه وضعیه؟

جالبه ... فکر امروزم به حقیقت پیوست ...
( نظرات سر کار ی از طرف دوستان :| )
با درسا چطوری ؟
هنوزم اگه زنگ بزنم ذوق میکنی ؟

فاطمه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:53

حماقت های اضافی شما را جهت ترک کردن درس خریداریم
هم اینک به یاری سبزتان نیاز مندیم

اوه ... عربی ؟
پس بازدید گوگل چند روز پیش دم اذون تو بودی ...
امان از خراب شدن بد موقع سیستم تایپی
و بعد از اون ، باز موندن پست رمزدار ...

فاطمه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:54

من رفتم فعلا

سلام برسون
به سلامت ...

sober چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 19:26

شعر نو دوست ندارم ^_^
سر حفظ کردن اون شعرای نو ادبیات پییییر شدم :/

من که حفظ نمیکردم
فکر کنم آخرین شعری که حفظ کردم و جلو معلم خوندم همون شعر سهراب سال دوم بود ...
ممنون بابت نظرات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد