مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

شعر خوانی من ! D:

امروز برای اولین بار یه جا تو قسمت توانایی ها نوشتم : « وبلاگ نویسی » ، « سرودن شعر » ، « آشپزی » ، « ساخت روزنامه دیواری و غیره » ، « مقاله نویسی » و « تحقیق ، پژوهش » ...

بهم گفت اینجا جزء توانایی هات نوشتی : « سرودن شعر » ؛ میشه یکی از شعراتو برامون بخونی ؟ »

... خنده م گرفت

گفتم :  « من پارسال اینو ننوشته بودم و جریانشم علنی نکرده بودم ! »

گفت : « حفظی ؟ »

با با اطمینان گفتم : « بله حفظم » 

و بعد از اشاره ش شروع کردم :

« نمی دانم چرا اینقدر دلگیرم ؛

چرا نسبت به آینده پریشانم ،

چرا اینگونه غمناکم ... »

و بعد ساکت شدم ... چون فهمیدم ادامه ش یادم نیست ! 

( بیشتر از چیزی که فکرشو بکنید حواس پرت و فراموشکار شدم )

البته بعدش با یه جمله ماسمالیش کردم 

وقتی گفت من دیگه سوالام تموم شد ،

به همکارش گفت : شما بپرسین !

محض جبران فراموشکاریم   گفتم :« یه شعر دیگه بخونم !؟ »

گفت : « از شعرایی که اخیرا گفتی ؟ »

گفتم : بله ؛ میشه گفت !

گفت مال کی هست ؟

جواب دادم : مال بعد تابستون پارساله ؛ شایدم تابستون ( چقد رو دروغ نشدن حرفش با کلمات درگیره ! :| )

و شروع کردم : « ز تاکستان ، ز ترکستان ، همی دارم غمی در خود ؛

که گر گویم ، همی ترسم ، که پالیزت شود وادی ! »

با خنده تحسین برانگیز یا متعجبی گفت : « ینی چی ؟! »

با هیجان و به شیوه ای که قبلا از سر سرخوشی شوخی میکردم گفتم : « ینی غم من انقد بزرگه که اگه بتو بگم بوستانت به بیابون تبدیل میشه !! »

جواب داد : « این چه غمیه که تو داری !!! »

خندیدم و [ شاید ] گفتم : « وقتی این شعرو گفتم شرایط خوبی نداشتم »

.

.

.

حس میکنم از نظر همه مون مکالمه لذت بخشی بود


 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 15:25

سلام. کجا؟

سلام
یه جای خوب ! D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد