مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

# تولدت مبارک #

با اینکه پنج ماه از آخرین صحبتمون میگذره ، تاریخ تولدت بطور عجیبی تو ذهنم مونده ... شماره موبایلتم تو حافظه ضعیفم هست !

اسما ؛ آشناییم با تو ، اگه از نوع عجیب نبود ، معمولی هم نبود ...

یادمه  اولین صحبتامونو تو چتروم فروم داشتیم ( اون شب علی رغم میل باطنیم اومده بودم چتروم ) ... وقتی آدرس مطالب علمی از بچه ها خواستی این من بودم که وبلاگ یکی از بچه ها رو بهت دادم و بعد ... صحبتمون توخصوصی گل انداخت ...

تو فکری می کردی صحبتمون به دوستی صمیمانه مون ختم بشه ؟

دفعه اول صحبت بهم گفتی : « باور میکنی اگه بگم نیم ساعته داری با یه عرب زبان حرف میزنی ؟ »

صحبتمون چقدر طولانی شد ...

شاید با من موافق باشی اگه بگم از بین همه اتفاقای بینمون ، اختلاف سلیقه هامون از همه بارز تر و جالب تر بود و من همش از خودم می پرسیدم : « علت ادامه دار بودن دوستیمون چیه ؟ » ( سوالی که همیشه و در مورد ارتباطم با همه دوستام از خودم می پرسم )

از اختلاف سلیقه هامون گفتم ... از دعوا هامونم بگم ! شاید اگه بگیم شروع کننده همه شون  تو بودی اغراق نکرده باشیم ! ( اینجا باید بهت بگم : دختره بی مبالات !  )

وقتی رو بحث کردن و حرف زدن مصمم بودیم و چت نواری خراب بودو یادت میاد ؟ خون خونمو میخورد وقتی انتظارشو نداشتم و می دیدمت ... [ دلم برات تنگ می شد ... و دل تو هم !

یادته شماره تو بهم ندادی ؟ ... بماند ( ! ) که بعد از یه مدت خودت پیشکشش کردی 

بروت نیاوردم و گله نکردم ؛ ولی شارژ نداشتم و بهت نگفتم ... اون شب رفتیم خونه پسر عموم ... بعد از دو سه تا پیامک که از طرف من با تک زنگ جواب داده می شدن ، پیام دادی و گفتی : « اگه شارژ داری و موقعیتش نیست یه تک ، اگه شارژ نداری دو تا تک !  » و اونوقت بود که من ...

ولی مگه از رو میرفتی !!!

انگار اصلا برات مهم نبود که جوابی نگیری ... قانع بودی به اینکه من حرفاتو میخونم ... به این میگن « اطمینان و محبت صادقانه » ...

و اما ارتباط الانمون با اون موقع ها فرق میکنه ... و شاید باید بگیم « ... ـارتباطی نیست ! »

و « حیف » ...

نوشتم تا بدونی بیادتم

امیدوارم به آرزوها و رویاهایی که بخاطرشون اینقدر مصمم شدی که از دنیای نت و متعلقاتش دست برداشتی ، برسی

دوست من ! تصمیم جدی ای که گرفتی قابل تقدیر و تحسینه ...

17 سالگی پر باری داشته باشی دوست سه ساله مجازی من !

.

.

.

تقدیم به اسما ؛ زیبا ترین آسمان ...

سید دوست داشتنی !

# تولدت مبارک #




نظرات 14 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 14:25 http://www.00chertopert00.blogfa.com

تولدش موبارک
ایشالله دکتر شه

ممنون
امیدوارم

LO0OVE پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 20:44 http://maloosak.69.mu

خیلی از سایتتون خوشم اومد موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره
از ته دل خیلی دوست دارم شما هم به من سر بزنید
8651

نظر لطف شماست
ممنونم
امر شما مطاع
( فکر کنم دارم جواب یه رباتو میدم )

اسمای معروف:)) پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 20:56

سلام حانیه جان
فکرنمیکردم نه تو،نه زهرا،تاریخ تولدمو که هیچ،خودمو یادتون باشه
خیلی خیلییییییی ذوق مرگ شدم
کاش هیچ اتفاق بدی نمیوفتاو و دوستیمکن میتونست مثل قبل ادامه پیدا کنه:-(
هرازگاهی به دوستیمون فکر میکنم،درست و غلط بودنش و....
اخرشم به جواب نمیرسم
مرسی که بودی و هستی...
بهترین آبجی دنیا:-)

سلام عزیز دلم
خانوم پزششششک !
اختیار داری خانومی ... البته خودمم در عجبم ! هیچوقت به تولدا آنچنان که باید اهمیت ندادم
تولد تورم که هر ماه ناخواسته مرور میکردم
راستش از آخرین تولدت عدد روزشو کد گذاری کردم
امیدوار بودم روز تولدت ببینمت یا حداقل سربزنی چون از زهرا انتظار داشتم خبر رسانیه رو مث همیشه بکنه
ممنون از اینکه فکر میکنی ...
وقتی به نتیجه رسیدی به منم بگو ! D:
ولی واقعا احتمال میدی غلط بوده باشه ؟
« همیشه هستم » ... هیچوقت شک نکن
شاید بهتر باشه این عنوانو بدی به زهرا ... ( اون بیشتر از من بیادت بود )
حالا از درسات میگی ؟ یا بپرسم ؟ < !

اسمای معروف:)) دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 21:03

درسا که میگذره
اما به سختی:)
خیلی واسم دعا کن به خواستم برسم.منم دعا میکنم:) مبادله دعا با دعا:)

راستش
اگه اون اتفاق نمیفتاد،میشد به ادامه دوستی مثل قبل فکر کرد،ولی الان.....نمیدونم....
باز زهرا فرق داره...همجین اتفاق ناجوری نیوفتاده
هوووف:)

شما چه میکنی:)

خیلی هم خوب ... ان شا الله به خواسته ت برسی

منظورت از اون « اتفاق » ، همون قضیه عکساست ... ؟
واقعا فکر میکنی ناجور بود ؟
خب تو میتونی کلا منو فراموش کنی چون من توانایی جبرانو ندارم
راستش تا الان فکر میکردم مسئله اینه که پدرت به هرزه گویی علاقه ای نداره و میخواد تو از همه چی بخاطر درست بزنی ...

و اما پیشاپیش سفر بخیر و زیارت قبول
« امیدوارم به آرزوهات برسی دوست همیشه مجازی من ... »
ــ این میتونه آرزوی آخرم باشه ــ

اسمای معروف چهارشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 14:45

قضیه عکسا نه...
موضوع.....،و اینکه من سر اون موضوع همش اعصابم خورد بود و توی مسافرت سرم تو گوشی بود

دوستای خوب فراموش نمیشن
همیشه توی زندگی آدم هستن:)

همچنین....

خب اون موضوع که زود تموم شد ؛ اونم بخیر و خوشی ...
پس لطفا دلیل اصلی رو بگو !
بیا خیلی به حاشیه ها نپردازیم ...

اسما پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 00:15

موضوع مهمی نیس
همون قضیه گروه فروم و دعوتت و داداش و....

بیخیال
فراموشش کن
نمیشه گفت مهم نیس
اخه دوستیمونو اینجوری کرد....
ولی خب...
فراموشش کن...

سلام
نمیتونم درک کنم
چطور میتونی بگی علت جدا شدن بدون هماهنگیمون اون مسیله ست در صورتی که من روحمم از اون ماجرا خبر نداشت که بگیم منم تقصیری داشتم ...
فکر میکردم موضوع فیصله پیدا کرده
بنظر میرسه که تو علاقه بیشتری نسبت به یاد آوری داری ,؛ ولی باشه … دیگه راجبش صحبت نمی کنیم
تصمیم گیری در مورد ادامه ارتباط هم به عهده خودت ...

مدتیه که تنهام …

اسما دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 16:15

علاقه ای به یادآوری ندارم ولی مدام توی ذهنم مرور میشه...مقصر اصلی هم منم...دلیلشم همینه

تنهایی هم جز جدایی ناپذیر زندگیمونه:)دیر یا زود باید یاد بگیریم باهاش کنار بیایم......

چی بگم ...

اسما دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 17:30

اندکی نگران شدم...از بابت تنهایی..
پستای بعد این پست رو تماما خوندم
شاید تعبیرت از تنهایی این باشه که کلی آدم دور و برت باشن و نتونی حرف دلتو بزنی...
خب سخته...
قدر دوستایی مثل نجمه و فاطیما یا فاطمه رو بدون
دوستای خوبی ن:)

تعبیر تنهایی پیش من یعنی اینکه نه تو خانواده نه مدرسه نه دنیای مجازی...کسی نباشه حتی بهش سلام کنی..چه برسه به حرف...

امیدوارم تو کنکورت موفق باشی♥

حرف هایی هست برای نگفتن ؛
که اگر گوشی نبود ... نمی گوییم
« علی شریعتی »
.
.
.
راضی به زحمت نبودم و انتظاری هم نداشتم
از بابت توجهت ممنونم ...

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 00:51

یاهو هستم هرازگاهی
اکانت اینستامم که داری
خواستی پیام بده صحبت کنیم
.
.
.
منم بدم نمیاد با کسی صحبت کنم:)

سلام جانم ...
نه دیگه یاهو دارم نه اینستاگرام
فکر کنم ایمیلم بسته شده
الان فقط تلگرام دارم .....
.
.
.
اسما راحت باش
از طرف من نیازی به این کار نیست
ممنونم

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 02:01

نمیدونم چ باید بگویم...
اگه میدونستم،خیلی کارا رو نمیکردم...
پشیمونم از خیلی کارا...
ولی چاره ای نیس باید جور اشباهامو بکشم...
یکیشم اینجور صحبت کردن ما....:)

الان برو به درسات برس
کمتر از روانشناسی دانشگاه فردوسی قبول بشی میکشمت:D

سلام
با زهرا صحبت کردی درسته ؟
متأسفم بابت ....
هر لحظه ممکنه دیگه آپدیت نکنم
دو بارم وبلاگو حذف کردم ...
اگه دیگه ندیدمت موفق باشی ... خوب برنامه ریزی و عمل کن ... دوست من

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 02:43

سلام
نه با کسی صحبت نکردم...چطور؟!

هرجور فکر میکنی درسته همونو انجام بده...

گفتم شاید صحبت کرده باشین
... گاهی وقتا دست آدم در انجام عمل کوتاهه
ازت ممنونم ؛
امیدوارم یه روز در لباس شغلی که بهش علاقه داری ببینیمت

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 04:54

و البته پشتیبانی وب یا جای دیگه نمیشه رفت؟

علاقه ای ندارم جایی حرف بزنم که هرکسی میتونه بخونه!!

:) ♥

ههه از کی تا حالا اسما خانوم قانع شده !!
هر وقت خواستی حرف بزنیم بگو
ولی ممکنه دیگه نت نداشته باشم
...

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 17:05

سلاعت12 ببعد امشب:D
چون منم وضعیت نتم نامعلومه:/
لینک پشتیبانی رو هم بعد12 همینجا بذار من بیام:)

… :)

اسما سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 20:39

موافقت شد:D
بعد12 لینک منتظرم:)

سلام
باشه!!
Inam.az link

http://zhani.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد