مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

... مسابقه دادن به سبک من :|

زنگ کلاس خورد و بعد از دقایقی ، همزمان با دبیر عربی ، خانم حسینی تبار ـ مدیر محترم مدرسه ـ از در وارد شدن و بی مقدمه فامیل مارو خوندن ! منم که انتظار چنین چیزی رو داشتم ، « اوه » گویان و به نشانه « تسلیم » از سکو پایین اومدم و جلو رفتم ؛ گفتم : نتونستم همه محدده رو یاد بگیرم و برای مسابقه دادن آماده نیستم ...

پرسید : « ینی هیچی نخوندی ؟ »
گفتم : همشو نتونستم بخونم ؛ اگه برم شرمنده میشم

گفت : « بیا برو ؛ هرچقدرم خونده باشی ... از پایه چهارم فقط تویی [ و حتما رتبه میاری ] »

گفتم : خب اینجوری اگه اولم بشم ارزشی نداره !
گفت : « چرا ... آماده شو برو ! »

خانم اسدی هم گفت : « برو ؛ فوقش از خودت می نویسی ... »

گفتم : « چیزی نیست که از خودم بنویسم ... »

پرسید : « مگه چیه ؟ »

محافظه کارانه جوابشو دادم

با وجود این ، بازم تشویق به « رفتن » کرد و بچه ها هم ، همه موافقتشونو در مورد رفتن من ابراز کردن !

( حداقل بخاطر افزایش تعداد غائبین و در نتیجه کنسل شدن امتحانی بنام « عربی » ! D: )

تحت تأثیر تشویق ها و البته به قصد کسب تجربه جدید ... آماده شدم

قبل رفتن ،  تو دفتر یه نگاهی انداختم و خانم زارعی ـ معاون مدرسه ـ رو تنها دیدم که متوجه من شد ...

از اونجایی که ایشون عروس عموی بنده هستن ، ازشون راهنمایی خواستم ... ایشون منو با این جمله قانع کرد که : « تو که بالأخره تلاش کردی و زحمت کشیدی ، تازه بچه هایی هم که از سال چهارم شرکت می کنن معمولا زیاد نمی خونن ؛ پس میتونی رتبه بیاری »

و بعد برام آرزوی موفقیت کرد ...

تشکر کردم و با خنده « التماس دعا » ! یی گفتم و رفتم بیرون

محل برگزاری مسابقات ، کانون بود و نزدیک به مدرسه ...

تو کانون باید منتظر می موندیم تا نوبت پایه تحصیلیمون بشه ؛ منم که سال چهارمی ... نوبتم از آخر اول بود :/

تو اتاق انتظار ، با بچه های راهنمایی ( همون دبیرستانیای دوره اول ) همکلام شدم ...

« مهسا » ـ دختر خانم شجاعی = دبیر گرامی ادبیات عمومیمون ـ هم اونجا بود

بعد از تقریبا نیم ساعت ( یا بیشتر ) از راهنماییا  جدا شدم

هنوز تازه اومده بودم بخش برگزاری ، که بر خوردم به بد ترین چیز ممکن در اون وضعیت ... که البته حاصل « اطلاع رسانی نادرست از طرف مدرسه » بود :| ؛ که من بازش نمی کنم ...

ضمنا از پایه چهارم غیر از من یک نفر دیگه هم بود :|


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


نتیجه رو بعدا به اطلاعتون خواهم رسوند

التماس دعا


نظرات 5 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 00:48 http://www.00chertopert00.blogfa.com

بالاخره تموممممممممم شد مسابقه

بله
و فکر کردن به پنج ماه گذشته ... ناراحت کننده ست

فاطیما سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 14:58 http://be-shoghe-yar.blogsky.com

سلام دوستم

خاستم بگم برنامه بچین اونم تووووووپ

وا
چرا اینجوری ؟
سلام
پس کی بسلامتی ؟
ما فقط 2 هفته دیگه میرسم مدرسه
برنامه رو با هم میچینیم

کاردستی خدا سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 15:48 http://www.sun14.blogfa.com

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست عزیز

ممنون از لطفتون که به وبلاگ من سر زده و نظر داده بودید خصوصا که از حسن سلیقه و دقتتون بسیار خوشم اومد

خوشحال و خوشبختم که مخاطبی مثل شما دارم

موفق و پیروز و سربلند باشید

سلام ؛ خیلی خوش اومدین
نظر لطفتونه _ خیلی متشکرم
پیگیر مطالبتون خواهم بود
... شما هم همینطور

فرهنگ سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 19:32 http://www.2kooleposhti.blogsky.com

از خدا می خوام موفق باشی، قالب جدید هم قشنگه

خیلی ممنون خواهرم
منم متقابلا این آرزو رو برای شما دارم

Zahra پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:48

خونده شد :))

گفته بودی خواننده خاموشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد