مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

نگرانی و دلسوزی بی جا ؛ این بار در مورد 《 بخاری 》 ... :|

سر درد بودم که دایی مهدی و خاله عاطفه با مادرشون اومدن خونه ما ( سه عصر )

من معذرت خواستم و آماده شدم برا خواب ...

و از  همون موقع خوابیدم تا همین یک ساعت پیش  ! 

حالا بماند که چند بار بیدار شدم و دوباره خوابیدم

فردا ریاضی و زبان داریم و هنوز نخوندم

اولش قرار بود فقط پنجاه دقیقه بخوابم ؛ ساعت گوشی رو کوک کرده بودم منتها خانواده _ نمیدونم با چه دلیل موجهی _ ولی از بالا سرم برداشته بودنش :|

وقتی خواب بودم  یه اتفاق دیگه هم افتاده بود ... شوهر خاله نگرانم ! با تشویق پدر بزرگم و به توصیه اولیه دایی بزرگم !!! :| شیلنگ بخاری اتاق بنده رو از سرمنشاش قطع میکنن تا یه وقت خدایی نکرده  بلایی سر《 دخترشون 》( = من )  نیاد !

دایی محمد اینا مشهد زندگی می کنن ؛

دفعه آخری که اومده بودن خونه ما بهم گفته بود : 《 از تو بعیده که با وجود اون بخاری تو اتاق بخوابی 》

منم تو جواب گفته بودم :《 تهویه هوای اتاق مشکلی نداره 》

و حالا من موندم و یه اتاق سرد ...

با سه تا کتاب خونده نشده !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد