مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

یک روز لذت بخش با یک « دوست »

امروز روز خیلی خوبی بود

دیشب قبل از خواب به دوستم فاطمه ـ صمیمی ترین دوست مدرسه م ـ پیام دادم که اگه خواست بره کتابخونه ، منم هستم

هشدار گوشی رو راس هشت کوک کردم تا در صورت توافق ، ساعت نه بریم کتابخونه و همینم شد

ساعت هشت و ربع بود که فاطمه در مورد رفتن اعلام آمادگی کرد

ساعت نه و ربع اونجا بودم و طبق معمول فاطمه زودتر رسیده بود

گفته بودم تا ناهار و حتی بعد از اون هستم

و صبح تصمیم گرفتم تا عصر اونجا بمونم

از اونجا که میدونستم طبق معمول ، ناهار بین ساعت دو و سه آماده میشه ، به مامانم گفتم ساندویچ سفارش بده ؛ ولی برا ساعت دو ـ دو و نیم ...

بیست دقیقه بعد اینکه پیام دادم ، خانم کتابدار بلند صدام زد و تا درو باز کردم دیدم سه نفر دارن به من نگاه میکنن ؛ یکیشون که خانم کتابدار بود ، یکیشونم دبیر فیزیک مدرسه :| ( دبیر فیزیک اول دبیرستانم ؛ آقای علومی ) و نفر سومو نشناختم ( حق داشتم ؛ آخه همیشه با کلاه آشپزا دیده بودمش   )

بعله ... ساندویچا آماده بود :|

حالا ساعت چند بود ؟ کمتر از دوازده و نیم :|

فاطمه گفت بذار ساعت یک بشه ، بعد ... ( گویا میخواست « ظهر شدن »  تحقق پیدا کنه )

و اما راس ساعت یک ، رفتیم برا ناهار ... پنجاه دقیقه تمام ، صرف ناهارمان شد :|

چقدر حرف نگفته داشتیم

بعد از ناهار ، من رفتم تا جایی

وقتی برگشتم دیدم یه شخص جدید به جمع ما اضافه شده ... اون شخص کسی غیر از « مریم » نبود :)

بعد از سلام و احوال پرسی گرم ، از فاطمه ( که مطمئنا از وضعیت پیش اومده متعجب بود ) پرسیدم : « فاطمه شناختی ؟! »

جواب داد : « نه ! »

گفتم : « مریم علی نژاد ! »

گفت : « عه !؟ »

و بعد از جاش پاشد و صمیمانه با هم سلام و احوال پرسی کردن ، دست دادن و بعد جفتشون به « هوو » های « من » تبدیل شدن ! :|

( هر چند فاطمه خانوم بعدا بخاطر رفتار هیجانیشون از بنده عذر خواهی کردن  )

و اما قبلا در مورد مریم به فاطمه گفته بودم و تعریف کرده بودم که مریم رتبه سه رقمی منطقه رو آورده ؛ پس اطلاع داشت که رشته دبیرستانشون یکیه ( ریاضی ـ فیزیک )

بنابر این میتونه کلی از این آشنایی سود ببره :)

و این گونه بود که ما ، رابط این منفعت دو طرفه شدیم و کلی هم بخاطرش خوشحالیم 

ــ ساعت چهار و نیم هر کی خونه خودش بود ــ

« خوش گذشت »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برم کتاب امروزو تموم کنم

همکلاسی منتظرتم

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 20:24 http://www.00chertopert00.blogfa.com

چ عجب ی روز هم خوش گذشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد