-
نتایج پیشرفت تحصیلی اومد ...
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1394 19:13
بازم چیزی نشد که انتظارشو داشتم هرچند همه چی حاکی از پیشرفت بود عربی و ادبیاتو اول شدم . . . و در کل : سوم ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... سه شنبه مدرسه بهمون یه عیدی داد ... هفته اول بعد عید تا نزدیکای امتحانای نوبت اردیبهشت ، امتحانای مستمر سال...
-
در نبود مامان ...
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1394 09:25
ساعت هشت با هراس ! از خواب پاشدم انتظار داشتم وقتی میرم توهال ببینم امیرعلی تا الان خواب مونده و نرفته مدرسه ! ولی وقتی رسولو کنار بخاری دیدم خیالم راحت شد ... گفت : « دیر رفت مدرسه » هیچ سرزنشی هم نکرد ! گفتم : « تو چرا نرفتی دانشگاه ؟ » جواب داد : « هنوز مونده ... » ( سرپرست خوبیه ! و هوای همه چیزو داره ... تا الانم...
-
بغضی که ترکید ...
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1394 20:04
-
می رهم از خویش و می مانم ز خویش ...
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1394 20:22
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کاملا بی ربط ( ! ) : مامان و بابا و محمد مهدی فردا صبح راهی میشن از سر شب مهمون داریم و الانم قراره عموم اینا بیان میگم خوب شد فردا روز بدون کیفه ها ! روز بدون کیفم ینی : سعی کنین هفته دیگه نیاین
-
کادو پیچی با اعمال شاقه ! D:
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1394 01:58
با جرأت بی سابقه ای مشغول کادو پیچ کردن یه جعبه مربعی شکلم ! و فقط میتونم به ظرفیت پردازش دیداری ـ فضایی مغزم اعتماد کنم و دیگر هیچ ... عکس محتویات جعبه رو بزودی قرار میدم و جریانش رو هم خواهم گفت ... . . . چقدر من امسال دست و دل باز شدم...
-
« آخرین پیشرفت تحصیلی » ...
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 16:11
سلام درصدای پیشرفتو حساب کردم والا با این وضع تدریس و البته درس خوندن من ! حتی بنظرم باید تشویقم بشم با این درصدا ! D: ولی خب از اون جایی که آبروی یه آدم در میونه ! فقط اسم درسا رو می نویسم ... ترتیب درصدام به قرار زیرن : علوم اجتماعی زبان جغرافیا ( ! ) زبان و ادبیات فارسی ( = ترکیبی از ادبیات عمومی و اختصاصیمون )...
-
اندازه گیری قد به روش ما کوتوله ها D:
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 14:10
تازه از مدرسه اومده بودم که امیر علی ـ برادر دوازده ساله م ـ گفت : « قدم از 149 شده 150 » ... ( ! ) یهو ذهنم رفت سمت اندازه گیری قد خودم ! ــ بله با استفاده از اطلاعات از قبل بدست اومده ! گفتم : « بدو بیا کنار من وایستا ببینم چقدر ازت بلند ترم ! » کنارم وایستاد ؛ دیدم نمیشه تخمینی به نتیجه ای رسید ... بهش گفتم بره خط...
-
لاغر شدی ...
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 00:55
-
پر بازدید ترین ...
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 23:54
امروز شاید پربازدید ترین روز وبلاگ بود ... با 35 نفر و 138 بازدید بک لینکی هم نیستم خودمم تعجب کردم
-
دختر عمو :|
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 22:34
دفعه قبلی که اومده بود خونه مون کلاه قرمزی که از بوشهر خریده بودمو برداشت با خودش برد :| منم ـ با اکراه درونی ـ گفتم : باشه مال خودش ... ( واقعا تو اون موقعیت چیز دیگه ای نمیتونستم بگم ) . . . وقتی رفتم صندلی رو بردارم و باهاش بالشارو بیارم پایین چشم خورد به دستبند داخل سبد عروسک ... فکر تکرار احتمالی تاریخ مث برق از...
-
شمه ای هم از فلسفه ...
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 17:42
خدا چرا جهانو خلق کرد ؟ فلسفه زندگی کردن ما آدما چیه ؟ « ما همیشه در معرض امتحانیم و هر کس به اندازه ایمانش امتحان میشه » ... و این یه باور همگانیه خداوند عادله و جای هیچ شکی نیست و « ما آفریده شدیم تا لیاقتمونو نسبت به بهشت رفتن یا نرفتن نشون بدیم » ولی آیا همین کارو می کنیم ؟ « عدم وجود عدالت خدا » ... چیزی که...
-
این وبلاگ ...
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 17:36
این وبلاگ یه وبلاگ شخصیه که بیشتر مطالبشو برای کسایی می نویسم که می شناسنم ( کسایی که به هر نحوی با من در ارتباطن ) همه جا نمیشه آدرسش رو گذاشت ؛ . . . خیلی وقتا خجالت می کشم از اینکه هفده سالمه و بچه دبیرستانی ام
-
عروسی
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 00:12
سلام تازه از عروسی مهری برگشتیم با وجود فاطمه و خواهر و مادرش ... مگه میشه خوش نگذره ؟! هر چند تا عصر ، روز خوبی نداشتم ...
-
صدات قشنگ شده ! :|
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1394 22:06
فاطیما دوباره با اومدنش غافلگیرم کرد ( ) وقتی داشتم تعارف میکردم بریم سر میز بشینیم گفت :《 صدات قشنگ شده ! 》 زدم زیر خنده ! گفت خنده هات بامزه و قشنگ تر شده . . . دفعه قبلم که صدام گرفته بود همکلاسیم آرزو کرد : 《 کاش همیشه صدات اینجوری بود ! 》 :| فکر کنم بهتره برم حنجره مو عمل کنم خودم از صدام راضی ام ... هرچند پشت...
-
روز شمار عمر « مدرسه » ... ( 2 )
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1394 16:46
هفته دیگه هفته آخره ... دعا کنید
-
استفاده از ماشین حساب مجاز نمی باشد !
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1394 17:18
به محض اینکه دفترچه های عمومی رو دادن ، یکی بلند خوند : 《 استفاده از ماشین حساب مجاز نمی باشد 》 یکی از بچه ها گفت : 《 ما مجازش می کنیم ! 》و بعد خندید ... نصف بیشتر وقتمون گذشته بود و غیر از 5 - 4 نفر بقیه پاسخ نامه هاشونو داده بودن ... که یه دفه صدای ماشین حساب بلند شد ! :| ( بعله همون که قبل آزمون خندیده بود داشت از...
-
« ماندن از دست رفتن است ... »
جمعه 7 اسفندماه سال 1394 21:02
« ماندن از دست رفتن است ؛ و چاره ؟ رفتن است ... » از وبلاگ نویسی خسته شدم نیاز به استراحت دارم
-
# افسانه جان ، تولدت مبارک #
جمعه 7 اسفندماه سال 1394 15:57
روزی که تو آمدی شعر نابی بودی ! طوفان شد و پیکانی آتشین در نقطه ای از جهان فرود آمد … و من با تو باور کردم که می شود هم پای رنگین کمان در باران قدم زد ! # دوست و هم کلاسی عزیزم ! تولد هفده سالگیت مبارک # امیدوارم بزرگترین موفقیت هفده سالگیت ، « نتیجه کنکورت » باشه ! با آرزوی موفقیت روز افزون ... مرموز و پنهان !!!
-
« بهت نمیاد » !
جمعه 7 اسفندماه سال 1394 14:51
# ـ تو ، آشپزی هم می کنی ؟ ـ آره ... ـ بلدی !!!!؟ ـ [ با نگاه عاقل اندر سفیه : ] خب آره ... مگه چیه ؟ ـ بهت نمیاد آشپزی کنی ! ... بهت میاد همش سرت تو کتاب باشه ( میخواست عکس العملشو توجیه کنه ) ـ :| سنتی ها معتقدن دختر باید تو کارای خونه به مادرش کمک کنه و کارای مربوط به خونه رو هم بتونه انجام بده و بهتره که قبل...
-
در ادامه ماجرای « جمع کردن بخاری اتاقم ... »
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1394 16:18
سرما خوردم ... و این در حالیه که آزمون پیشرفت تحصیلی در راهه ... همون چیزایی که دوست ندارم با هم اتفاق بیفتن ! . . . خداحافظ تمرکز من ! خدا حافظ سلامتی ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علائم : تب و حرارت بدن ، سرگیجه ، گلو درد و سرفه خشک + احساس خستگی دقیقا چه دارویی بخورم ؟...
-
# تولدت مبارک #
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1394 13:50
با اینکه پنج ماه از آخرین صحبتمون میگذره ، تاریخ تولدت بطور عجیبی تو ذهنم مونده ... شماره موبایلتم تو حافظه ضعیفم هست ! اسما ؛ آشناییم با تو ، اگه از نوع عجیب نبود ، معمولی هم نبود ... یادمه اولین صحبتامونو تو چتروم فروم داشتیم ( اون شب علی رغم میل باطنیم اومده بودم چتروم ) ... وقتی آدرس مطالب علمی از بچه ها خواستی...
-
« کوفته قلقلی » با طعم « پیاز » ...
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1394 17:29
کوفته های قلقلی در حال سرخ شدن کوفته های قلقلی در حال جوشیدن کوفته قلقلی خورش جا افتاده خورش جا افتاده غذا حاضر است اینم از کلوز آپ ! بشقاب غذا اینم از پیاز مزبوری که بعد از چشیدن غذا فهمیدم تر و تازه نبوده ... مزه غذا رو هم تحت تأثیر خودش قرار داده بود :| روی هم رفته بد نبود
-
« کار خیر » با چاشنی « ریا » ... D:
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1394 22:43
بعد از دو زنگ « دین و زندگی » و « فلسفه » به تدریس سرکار خانم حسینی ، تعطیل شدیم و رسما دیگه دانش آموز مدرسه محسوب نمی شدیم D: بیشتر بچه ها به محض تعطیل شدن ، سریع با مدرسه وداع کردن ... زنگ آخر ما بود و زنگ تفریح دوم بچه های دیگه ... دوستم فاطمه دم در سالن مشغول صحبت با هم کلاسیم بود ( صحبتی که فقط یه موضوع میتونست...
-
... مسابقه دادن به سبک من :|
شنبه 1 اسفندماه سال 1394 21:55
زنگ کلاس خورد و بعد از دقایقی ، همزمان با دبیر عربی ، خانم حسینی تبار ـ مدیر محترم مدرسه ـ از در وارد شدن و بی مقدمه فامیل مارو خوندن ! منم که انتظار چنین چیزی رو داشتم ، « اوه » گویان و به نشانه « تسلیم » از سکو پایین اومدم و جلو رفتم ؛ گفتم : نتونستم همه محدده رو یاد بگیرم و برای مسابقه دادن آماده نیستم ... پرسید :...
-
گزارش وضعیت
شنبه 1 اسفندماه سال 1394 03:11
کنار بخاری هال نشستم ... عروض و عربی رو خوندم ؛ ولی واسه مسابقه آماده نیستم با این وجود هیچ بهانه ای نمیارم ؛ چون همه میشن « دلیل تراشی » ... کافی بود از همون دی ماه _ بجای پرداختن به قیل و قالا و درگیر کردن ذهنیاتم به چیزایی که نباید ... _ از مقدار کم شروع می کردم و امروز هم ثمره تلاشمو برداشت می کردم [ و اصلا شرمنده...
-
وقت استراحت ...
شنبه 1 اسفندماه سال 1394 02:57
-
اتمام حجت ...
شنبه 1 اسفندماه سال 1394 00:55
تلگرام حذف شد
-
« زندگی در لحظه ... »
جمعه 30 بهمنماه سال 1394 21:02
چیزی که [ اکثر اوقات ] با « آینده نگری » منافات داره . . .
-
دل خوشم به این که ...
جمعه 30 بهمنماه سال 1394 20:51
-
من خوشبختم
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1394 14:55
من خوشحالم ؛ چون من خوش بختم با این وجود میدونم خوشحال بودن با زندگی نرمال با بیشترین امکانات ، چقدر راحته ! و این قناعت منو نمی رسونه دارم موزیک گوش میدم منتظر ناهار یم « هیچی » کم نیست ... ـ « خدایا شُکــ ... خدایا شرمنده » _ ظهر پنج شنبه تون بخیر و خوشی _
-
... منت گذاشتن به سبک «فاطمه »!
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1394 23:48
یه روز وقتی داشتم میرفتم کلاس ، فاطمه جلوم سبز شد ! بعد از سلام و احوال پرسی با خنده و به شوخی گفت : « تقصیر توئه ! » منم که مثل همیشه از همه جا بی خبر ! با خنده رویی علتو پرسیدم ؛ جواب داد : « دیروز رفتم وبلاگت ... » « کل وبلاگتو خوندم !! » بعدم دلیل تهمتشو ( ! ) باز کرد :| هرچند خودم منظورشو فهمیدم ! ... خب ظاهرا...
-
اگه سر نمی زنید نگران نباشید !
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1394 18:38
اگه به وبلاگم سر نمی زنید نگران نباشید ... خودم در طول روز ، « چندین بار » به نیابت از شما ، این کارو میکنم !!! . . . به : زهرا ، فاطیما ، فاطمه ، افسانه ، مهری ، سعیده ، فاطمه 2 و ......
-
با ساخت گروه جدید از طرف من ...
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1394 14:37
شاید اوضاع الان خوب نباشه ولی به بعد « امید » دارم ... اگه درست نشه هم ، چیزی رو از دست ندادم ؛ آخه کی دیده « کسی چیزی رو از دست بده که قبلا نداشته !>؟ » از « اعتماد » حرف می زنم ...
-
... اینم فال حافظ من
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1394 10:41
هیچوقت جزء کسایی نبودم که به فال حافظ اعتقاد دارن و حتی مخالفتمو به زبونم می آوردم ولی بعدا که با شعرای حافظ و سعدی تو کتابای درسی آشنا شدم ، به نحوه شاعری و قالبی که انتخاب کردن علاقمند شدم در مورد اعتقاد داشتن یا نداشتن بعدا تصمیم میگیرم ؛ فعلا که درست از آب در اومده و چیزی شده که تصورشو داشتم « حافظ قرآن ؛ روحت شاد...
-
... علوم اجتماعی ( 3 )
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1394 18:31
همه 34 تا تست کنکورو درست زدم شدم تنها بیست کلاس ... بعله ... سه ـ چهار ساعت وقت روش گذاشتم تازه مرورم کردم الکی که نیست ... امروز باز امیدوار شدم از تستای ادبیات هفته پیشم فقط سه تا اشتباه داشتم (من کتابکار گاج سبز دارم و خانم شجاعی مخالفه ... در صورتی که من راضی ام ) خدا رو شکر میکنم که این جور چیزا مغرورم نمیکنه «...
-
... سکوتی معنا دار
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1394 05:28
« بدین ترتیب در پایان قرن بیستم ، جهان غرب از دویستمین سالگرد انقلاب فرانسه ، با سکوتی معنا دار عبور کرد ... » ... مال صفحه آخره # جمله قشنگی بود مگه نه ؟
-
علوم اجتماعی ( 2 )
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1394 04:46
سه صفحه مونده ولی من دیگه نمی کشم ؛ حتی اگه امتحان بگیره و بیشترش تست باشه ! سعی میکنم تاریخو زود تموم کنم برنامه سه شنبه از همون اولش اشتباه بود ... علوم اجتماعی _ تاریخ شناسی _ جغرافیا _ ادبیات عمومی نمیدونم خوبه یا بد ؛ ولی فقط سه هفته دیگه مونده ...
-
علوم اجتماعی ( 1)
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1394 02:55
امسال چقدر خوندنش برام سخته ...
-
نهایت اعتماد و امید پدرم به من !
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1394 14:46
یک ساعت پیش بابام اومد و چند تا برگه به هم دوخت خورده داد دستم ... « پرینت ثبت نام کنکور بود » ... از طریق مدرسه اطلاعاتمو گرفته بود و من در جریان نبودم ! صفحه آخرو که نگاه کردم جلوی « علاقمندی به شرکت در گزینش پیام نور ، نیمه دولتی وموسسه عالی » نوشته بود : خیر ( خودم به آقای درویش پور گفته بودم ... ) ... گفتم : «...
-
« من » _ ( رمز : درخواست کنید )
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1394 20:07
-
خاطره یک شب برفی ...
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1394 17:57
این عکسا مال سه شنبه شبه متاسفانه بارش تا روز چهارشنبه دووم نیاورد و مدرسه هارم تعطیل نکرد ... ( البته ما چهارشنبه ها تعطیلیم ) میخواستم همون شب آپلودشون کنم _ نشد http://uupload.ir/files/mlqq_۲۰۱۶۰۲۰۹_۲۱۵۴۴۴.jpg http://uupload.ir/files/a2fw_۲۰۱۶۰۲۰۹_۲۱۵۴۲۷.jpg http://uupload.ir/files/4fpd_۲۰۱۶۰۲۰۹_۲۱۵۲۴۸.jpg...
-
... « به چه مانند کنم ... » ( شعری از پدرم )
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1394 14:43
.:: به چه مانند کنم ؟ ::. ( نظیره گویی از شعر « به چه مانند کنم شاعر مرحوم ، مهدی سهیلی » ) به چه مانند کنم موی پریشان ترا ؟ به یکی هاله دود یا به أغصان (1)درخت مجنون به یکی دسته از یال سمند (2) یا به یک دامنه کوه و کمند؟ یا به الطاف و رقیقی که بود در پنبه وَش ، یا به طولانی اشعارِ ، عرفانی حافظ در نظم ؟ به چه مانند...
-
حالا می فهمم ...
شنبه 24 بهمنماه سال 1394 23:54
حالا می فهمم چرا دلم نمیخواد در مورد جغرافی فرصت جبران به خودم بدم علتش 《 خوندن بخاطر نمره 》 ست ... !!! چیزی که هر وقت اتفاق می افته نمره خوبی نمیگیرم ... پس بذار توجیهم همون 《 اشتباه خوندن 》باشه . . . [ ولی می خونمش ... ]
-
نگرانی و دلسوزی بی جا ؛ این بار در مورد 《 بخاری 》 ... :|
شنبه 24 بهمنماه سال 1394 22:55
سر درد بودم که دایی مهدی و خاله عاطفه با مادرشون اومدن خونه ما ( سه عصر ) من معذرت خواستم و آماده شدم برا خواب ... و از همون موقع خوابیدم تا همین یک ساعت پیش ! حالا بماند که چند بار بیدار شدم و دوباره خوابیدم فردا ریاضی و زبان داریم و هنوز نخوندم اولش قرار بود فقط پنجاه دقیقه بخوابم ؛ ساعت گوشی رو کوک کرده بودم منتها...
-
ترجیح میدم بد خط باشم تا اینکه مثل کلاس اولیا بنویسم D:
شنبه 24 بهمنماه سال 1394 15:02
.:: لطفا نظر بدید ::. آیا باید به دست خط جدید فکر کنم ... ؟ .:: نظر بدید _ ولی لطفا رو راست باشید _ من صادقانه عکس گذاشتم _ پس ناراحت نمیشم ::.
-
« به شوق یار ... »
جمعه 23 بهمنماه سال 1394 22:44
مدیر وبلاگ « به شوق یار » یکی از بهترین دوستای منه اینم از آدرس : be-shoghe-yar.blogsky.com . . . ممنون از اینکه میخوای سر بزنی خوشحالی دوستم خوشحالی منه
-
... من و فاطیما
جمعه 23 بهمنماه سال 1394 15:35
الان تقریبا بیست و چهار ساعته که دوست عزیزم فاطیما ـ دوستی که تو خوشی و غم کاملا مورد اعتمادمه ـ اومده خونه ما ... و این یعنی کلی جور من رو کشیدن ...D: تا دیشب که از مسائل مربوط به من صحبت کردیم ... شبم رفتیم مغازه لباس فروشی دختر عمه م ؛ لباساش نظرمونو جلب نکرد ... وقتی داشتیم بر می گشتیم من و فاطیما ـ به پیشنهاد...
-
امروز ؛ 22 ی بهمن ...
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1394 20:43
22ی بهمن 22 ی بهمن 22 ی بهمن 22 ی بهمن کاری بود از یکی از بچه های سال آخری ِ : دبیرستان نمونه دولتی الزهرا ( سلام الله علیها )
-
# سالگرد ازدواجت مبارک #
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1394 19:20
تو را در صبحانه موسیقی می جویم وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت خیره است در لرزش طیاره ها وقتی به نام تو برخورد می کنند و تو را نمی یابم مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان و سکوت دستش را باز می کند تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده ای... # دوست و همزاد عزیزم ! به یاد آور شبی...
-
ناهار امروز ...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1394 20:04
وقتی دیدم داره ساعت دو میشه و هنوز مامان نیومده گفتم دست به کار شم خودم یه چیزی درست کنم [ و مبادا داد کسی بلند شه :| ] مواد موجود تو یخچال و قفسه سیب زمینی به نظر کم می اومد ... ولی خب کاچی به هیچی :)) موادی که استفاده کردم : هویچ ـ سیب زمینی ـ پیاز ـ سیر ـ سبزی قرمه سبزی ( ! ) ـ تخم مرغ و ادویه جات ( ادویه هفت رنگ (...