مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

کاش پخته تر می شدیم و کمتر گناه می کردیم ...

.

.

.

تا به جای اینکه « جسارتمون » بیشتر بشه 

# اعتماد به نفسمون  

 بیشتر می شد  ...

سمانه ...

آشنایی من با سمانه ،

برمیگرده به دی ماه پارسال

وقتی اکرم رضایی با یکی از دوستاش بعد امتحان زبان اومد آموزشگاه ...

من سر کلاس نشسته بودم

بعد از کلاس موقع خداحافظی ،

وقتی کمی با هم حرف زدیم ازش در مورد حضور تو شبکه های مجازی سوال کردم و اون جواب داد لاین و تلگرام داره

وقتی ازش راجب کنکور سوال کردم گفت نامزدش علاقه ای به ادامه تحصیلش نداره 

از مدت زمان ازدواجشونم پرسیدم و اونم جواب داد

دومین باری که دیدمش شاید تو مینی بوس سرویس هفتگی بود ؛

همون موقع که قرار بود اکرم فلششو بهم بده تا براش گرامر زبان بریزم

بار سوم ولی

چندین ماه بعد بود

زمانی که من تازه ازدواج کرده بودم و بعد از دیدنش و احوال پرسی گرمش متوجه نسبتش با همسرم شدم

بار چهارم مال موقعی بود که با خواهر همسرم رفتیم خونه شون و اون لباس سبز بلندی که تنش بود برامون چایی آورد و بین صحبتامون ، اسم " امید " روی زبونش جاری شد و بعد از سوال من گفت این اسم همسرشه و بعد از اون منو به دیدن قسمتی از جهیزیه ش که گوشه اتاقش بود دعوت کرد

اون موقع مادر بزرگشم تو جمهمون حضور داشت

با اینکه مادرش ، دختر عمو و همسایه خانواده همسرم بودن محرم ندیدمش

( نمیدونم شایدم دومین دیدارمون مربوط به شب جشن عقدمون بود  )

دفعات بعد که دیدمش شامل روزهای اول عید همین امسال بود که بخاطر عروسی داییش ( پسر عموی همسرم ) از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و آخرین دیدارمون ...

همون ظهری بود که به سمت حسینیه برای صرف ناهار می رفتیم ...

و دیگر هیچ.

شب سیزدهم فروردین حنا بندون و روز بعدش عروسی سمانه بود که متاسفانه یا خوشبختانه من اون روز علی رغم دعوت شدن به جشنش نرفتم و همسرمم ظهر پونزدهم _ وقتی مجلسشون تموم شده بود _ از جمع ما جدا شد 

روز بیست و چهارم فروردین ،

وقتی هنوز ده روز از جشن عروسی نگذشته بود

خبر فوتش رو شنیدم

چون با سمانه رابطه دوستی داشتم و همسن و سال لودیم همسرم تا آخر همون شب به طور قطعی از اسم قربانی چیزی نگفته بود و بیشتر از روی حدس اولیه خودم بهم الهام شده بود که حرف های همراه با ملاحظه همسرم مبنی بر شوکه نشدنمو باور نکنم .... تا اینکه حقیقت ماجرا رو بهم گفت.

بله ...

عروس هجده ساله 

بعد از فقط نه روز بعد از عروسیش ،

بر اثر گاز گرفتگی به سمت خالق خودش پر کشید 

و در عصر 26 فروردین 96 ، به خاک سپرده شد

.

.

برگزاری مراسم تشییع و ضمائم اون در حضور جمعیتی که چند روز پیش شاهد شادی صاحب عزا بودن ، بسیار دردناک بود

لطفا برای شادی حقیقی روح اون مرحوم

فاتحه ای خونده و نثار روحش کنید

.

.



نقص فنی

سلام دوستان نمیدونم از گوشی چرا نمیتونم جواب پیامها رو بدم ادامه مطلبی هم که گفته بودم م چون با داده ها بودم و هی قطع می شد بنابر این فعلا ثبت موقته این پستم بخاطر جواب دوستام «لبخند» و «اسما  هست . . .

 حالم خوبه ممنون بابت نگرانیتون از بابت زلزله خراسان گرچه زلزله به شهر ما هم رسید ولی خب تلفات نداشت و با اینکه دو مرتبه حس شده بود من متوجه نشدم ( زلزله اولی رو خواب بودم ) 

چرا حلال کنم?

به زودی به وبت سر میزنم. 

به : لبخند


 نمیدونم شاید اون موقع نت نداشتم شاید بهتر باشه وقتی آنی به گوشی تک بزنی که ببینم میتونم وصل شم یا نه 

به:اسما . . . 

شرمنده واقعا محدودیت اینترنتی دارم