مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

سمانه ...

آشنایی من با سمانه ،

برمیگرده به دی ماه پارسال

وقتی اکرم رضایی با یکی از دوستاش بعد امتحان زبان اومد آموزشگاه ...

من سر کلاس نشسته بودم

بعد از کلاس موقع خداحافظی ،

وقتی کمی با هم حرف زدیم ازش در مورد حضور تو شبکه های مجازی سوال کردم و اون جواب داد لاین و تلگرام داره

وقتی ازش راجب کنکور سوال کردم گفت نامزدش علاقه ای به ادامه تحصیلش نداره 

از مدت زمان ازدواجشونم پرسیدم و اونم جواب داد

دومین باری که دیدمش شاید تو مینی بوس سرویس هفتگی بود ؛

همون موقع که قرار بود اکرم فلششو بهم بده تا براش گرامر زبان بریزم

بار سوم ولی

چندین ماه بعد بود

زمانی که من تازه ازدواج کرده بودم و بعد از دیدنش و احوال پرسی گرمش متوجه نسبتش با همسرم شدم

بار چهارم مال موقعی بود که با خواهر همسرم رفتیم خونه شون و اون لباس سبز بلندی که تنش بود برامون چایی آورد و بین صحبتامون ، اسم " امید " روی زبونش جاری شد و بعد از سوال من گفت این اسم همسرشه و بعد از اون منو به دیدن قسمتی از جهیزیه ش که گوشه اتاقش بود دعوت کرد

اون موقع مادر بزرگشم تو جمهمون حضور داشت

با اینکه مادرش ، دختر عمو و همسایه خانواده همسرم بودن محرم ندیدمش

( نمیدونم شایدم دومین دیدارمون مربوط به شب جشن عقدمون بود  )

دفعات بعد که دیدمش شامل روزهای اول عید همین امسال بود که بخاطر عروسی داییش ( پسر عموی همسرم ) از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و آخرین دیدارمون ...

همون ظهری بود که به سمت حسینیه برای صرف ناهار می رفتیم ...

و دیگر هیچ.

شب سیزدهم فروردین حنا بندون و روز بعدش عروسی سمانه بود که متاسفانه یا خوشبختانه من اون روز علی رغم دعوت شدن به جشنش نرفتم و همسرمم ظهر پونزدهم _ وقتی مجلسشون تموم شده بود _ از جمع ما جدا شد 

روز بیست و چهارم فروردین ،

وقتی هنوز ده روز از جشن عروسی نگذشته بود

خبر فوتش رو شنیدم

چون با سمانه رابطه دوستی داشتم و همسن و سال لودیم همسرم تا آخر همون شب به طور قطعی از اسم قربانی چیزی نگفته بود و بیشتر از روی حدس اولیه خودم بهم الهام شده بود که حرف های همراه با ملاحظه همسرم مبنی بر شوکه نشدنمو باور نکنم .... تا اینکه حقیقت ماجرا رو بهم گفت.

بله ...

عروس هجده ساله 

بعد از فقط نه روز بعد از عروسیش ،

بر اثر گاز گرفتگی به سمت خالق خودش پر کشید 

و در عصر 26 فروردین 96 ، به خاک سپرده شد

.

.

برگزاری مراسم تشییع و ضمائم اون در حضور جمعیتی که چند روز پیش شاهد شادی صاحب عزا بودن ، بسیار دردناک بود

لطفا برای شادی حقیقی روح اون مرحوم

فاتحه ای خونده و نثار روحش کنید

.

.



نظرات 4 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 13:00

سلام
خداوند ب خانوادش و شوهرش صبر بده
و همچنین ب شما
این حسو تجربه کردم و میدونم با چ شوکی مواجهه میشین
واقعا متاسفم
منم خبرو دیدم دیروز و الان باورم نمیشه اون یکی از دوستان شما بود
منم دقیقا دوستمو ب همین شکل از دست دادم
میدونم چ حسی داره
خدا غرق رحمتش کنه

با عرض سلام و احترام
خیلی ممنون بابت ابراز همدردیتون ،
این خبرو اخبار هم اعلام کرد
میشه بپرسم شما خبرو کجا دیدین ؟

سعید چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 21:44

خبرو توی کانال اخبار تربت حیدریه خوندم

اسما پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 23:35

خدا رحمتشون کنه
و امیدوارم به خانواده شون صبر بده
خیلی ناراحت شدم...

شرمنده که ناراحتت کردم
ممنون اسما جان......

sober یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 10:26

وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم
حدس میزدم بشناسیش ولی فکر نمیکردم دوستت باشه
خدا رحمتش کنه
تسلیت میگم

خیلی ممنون....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد