مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

مکنونات مکتوب

» بین خودمون بمونه ! «

3G

سلام

من از سفر برگشتم ...

خواستم بگم نت ما هم به زودی 3G میشه 

آدما

چقد بده وقتی لباس جدید یا قشنگ می پوشی همه تحسینت می کنن ...

ولی وقتی خودت خوبی انگار نه انگار ...

بالاخره آدمیزاده و به امید ،  زنده 

.

.

.


_______________________________

گیجگاهم تیر می کشه از درد

نمیتونم بخوابم ...

اینم از آشفتگی من ...

التماس دعای زیاد و از ته دل

 

شما هم مث من .........

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مچ اندازی

امشب با امیرعلی _ برادر سیزده ساله م _ مچ انداختم 

حدس بزنید کی برنده شد ؟

.

.

.

.

.

خب معلومه ! من ! 

والا  تازه پشت لبش سبز شده !

انتظار دیگه ای بود ؟ 


________________________________________

راستش خودمم اول انتظار دیگه ای داشتم !

الان میگم هنوز زمان میبره تا مرد شه ... 

قصد دارم چند روز دیگه که آقا رحیم اومد

پیشنهاد کنم بین مردای خونه این مسابقه برگزار بشه ! گرچه مشخصه کی برنده ست ... 



آمار جدید بازدید کنندگان از طریق گوگل و ...


تاریختعداد ورودی
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵۵
سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵۲
دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵۷
یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵۷
شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵۲
جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵۶
پنج‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵۷

سرما

سلام

یادتونه پارسال پستی گذاشته بودم راجب گردنم که بخاطر گرفتگی تاندون هاش کج شده بود و درد داشت ؟

به احتمال زیاد فردا هم دچار این مشکل بشم ...


___________________________________

Dishab ba faseleye kami bad az estehmam

Ba fatima raftim birun 

Sard bud ...

Poshte saro gardanam ehsase suzesh dashtam az sarma

فوقع ما وقع ...


لالایی :|

من زیر چادر ، کنار بخاری 

مامانم زیر لحاف ، محمد مهدی زیر پتو 

بابام زیر پتو ...

فقط لوستر وسط حال روشنه و تنها صدایی که میاد ،

صدای لالایی شبکه پویاست ...

اصا یه وضعی ! 

بقیه م که نیستن ...

مزاحمت تلفنی

خونه پسر عموم بودیم ... شارژ گوشیم تموم شده بود

بحث قبلی در مورد پول تلفن بود و عدم واریز قبض [ به مدت چند روز ] بخاطر من ! ( چون فقط من ازش استفاده میکردم )

مامانم اجازه گرفت از خونه شون به خونه زنگ بزنه ... پسر عموم  با دست و دلبازی خاصی گفت : هر جا میخوادی زنگ بزنی زنگ بزن !

با شیطنت پرسیدم : منم میتونم زنگ بزنم !؟

نیش همه باز و اجازه صادر شد ! 

بعد چند ثانیه ، پای تلفن بودم ...

قصد داشتم به همسرم زنگ بزنم و یه خسته نباشید کوتاه بگم ...

که خطور کردن یه فکر مهیّج یهویی ! نیت اولیه مو دستخوش تغییر قرار داد !

شاید حدود یک سال و نیم می شد که کد پیش شماره محل زندگیمون شبیه پیش شماره سیمکارتای همراه اول [ استان ] شده بود و این موضوع ، خیلی هارو مثل خود من _ حداقل یک بار _ دچار اشتباه کرده بود ...

تا ارتباط وصل شد همسرم مکالمه رو با گفتن « الو ؟ » شروع کرد 

هیچی نگفتم ... تا اینکه از رسیدن صدا از طرف من نا امید شد و قطع کرد !

دوباره تماس گرفتم ... تماس ، مجدد وصل شد

این بار علاوه بر سکوت ، از روی کم تجربگی ، فوت ( ! ) خفیفی کردم و اجازه دادم  آدرنالین تو بدنم ترشح بشه ! 

بار سوم که زنگ زدم ، مطمئن از اینکه قرار نیست اتفاقی بیفته ، برای فوت کردن جرأت بیشتری به خرج دادم 

ولی از اون طرفم حوصله مخاطبم سر رفته بود !

جواب داد : « جونِت  ....... لا اله الا الله ! »

و بعدم ، صدای بوق تلفن ... !

 با خودم عهد کردم که تماس بعدی ، تماس آخره « !

دکمه تکرار تماسو فشار دادم و سعی کردم تمام تمرکزمو روی قوه شنیداریم بذارم ... تماس برقرار شد و قبل اینکه چیزی بگم ، صدای همسرم توی گوشم پیچید ...

« هرکی هستی مزاحمی  ... »

این جمله رو گله مندانه به زبون آورده بود ...

فرصت ندادم صفحه گوشیشو لمس کنه ؛

با آرامش جواب دادم : « منم »

صدای لبخندشو شنیدم ...

.

.

.

......

...

اولین شعر منتشر شده در سایت شعر نو ... از من ...

ز تاکستان ، ز ترکستان ، همی دارم غمی در خود ؛

که گر گویم ، همی ترسم ، که پالیزت شود وادی ...


.

.

.



_______________________________

ای کاش میسر بود 

« برگشت به روزای شاد زندگی »



حنّا ج  آریا نژاد   )


...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بعضی وقتا ...

 از حس رها شدگی بعد گریه و زاری ،

 خوشم نمیاد ...

احساس میکنم باید « کینه » ای به دل بگیرم ؛

.

.

.

ولی نمیشه ...


__________________________

اِی مَن ! بِگِریْ ...

بیٖ آنانْ چِه غَمْگِنانِه می گِرْییٖ ...



امشب ... شنبه شب ، ۱۱ دی ۹۵ ... پنجمین ماهگرد ازدواجمون ...

.

.

.

شبی که قراره همسرم با خونواده تشریف بیارن خونه ما ...

و این در حالیه که ...

۴۹ روز از آخرین دیدار من و همسرم میگذره ...

# پست ویژه : عکسی از آقای X ! ( تقدیم به دوستان و آشنایان [ کنجکاو ! ] مجازی )

در صورت هماهنگی و جلب نظر همسرم ( ! )  ،

به زودی از مکنونات مکتوب 

[ توجه !

 اولین نام کاربری فروم بنده رو جهت رمز گشایی به یاد داشته باشید ( بله بدون رمز که نمیشه ! )  ]

.

.

.


_______________________________________________

پ ... ن :

اون طور که معلومه ... اون جورام که فکر میکردم کسی مشتاق نیست ! خیله خب پس نمیذارم ! 

اطلاعیه

سلام دوستان!خوبید؟

شرمنده اگه سر زدید ولی خبری از آپدیت نبوده! 

متاسفانه چند روزه دچار مسمومیت شدم ... و البته سوزش بی سابقه معده ! ...در واقع از آخرین آپدیت وبلاگ به بعد ، فقط یه روز سالم سالم بودم...  :`)

در هر صورت ایشالا به زودی بتونم جبران کنم ...

بازم ممنون بخاطر توجهتون (گل)

_ حنا

اگه امروز یه ماشین عروس تو خیابون دیدین ....

.

.

.

مال قوم ماست ! :دی



____________________

داریم میریم بیرون 

این پست ادامه دارد

زنگ خطر :/

امروز عروسی داییمه ...

الان خونه مون کاروانسراست !

.

.

.

شارژ نتمونو از الان « پکیده » :| بدونید ! :|


آمار کلی وبلاگ
بازدید امروز
۴
بازدید این ماه
۴۶۴

کل بازدید
۱۷,۴۹۵
بازدید دیروز
۵۳

بازدید ماه گذشته
۵۷۱
تاریخ ساخت وبلاگ
پنج‌شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴

کل نظرات
۳۹۸
نظرات تایید شده
۳۹۸

نظرات در انتظار تایید
۰
کل یادداشتها
۴۵۵

یادداشتهای چرکنویس
۹۷
یادداشتهای زمانبندی شده
۰

یادداشتهای منتشر شده
۳۵۸
تعداد دسته ها
۰

تعداد تگها
۴۴۳

# جدید ترین آمار وبلاگ #

تعداد ورودی روزانه از موتورهای جستجو

تاریختعداد ورودی
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵۵
پنج‌شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۵۵
چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵۴
سه‌شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵۸
دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵۱۰
یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵۷
شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵۱۵

۱۳۲وّمین روز ...

سلام

امروز یازدهم آذرماه ،

چهارمین ماهگرد ازدواجمونه

و به عبارتی ۱۳۲مین روز محرمیتمون ...

شاید براتون جالب باشه اگه بگم ...

توی این مدت چهار ماهه ،

من و همسرم [ با ارفاق !! ] فقط ۲۹ روز در کنار هم وقت گذروندیم !

.

.

.

التماس دعا برای عاقبت بخیری :))

حاشا به غیرتشان !

یکی از فامیلای نزدیک همسرم  تو حرفاش گفت : « من به برادر شوهرمم دست میدم ! »

این قضیه کنجکاوی خاصی در من به وجود آورد و از اون جایی که روی این مسائل حساسم و اوایل ازدواجمون همسرم راجب عادی  بودن قضیه دست دادن بعضی فامیلای نزدیکش به بعضی دیگه گفته بود و من بدون اینکه نظرشو بپرسم ، فقط اظهار انزجار کرده بودم در موردش ...

قصد کردم  در اسرع وقت نظر همسرمم جویا شم !

پس تو فرصت مناسبی _ در ظاهر : کاملا بی طرف _ ازش پرسیدم : « نظرت راجب دست دادن به برادر شوهر چیه ? »

با اخم خاصی جواب داد : « کافیه امتحان کنی ... ! »

و اما عکس العمل من ،

 « لبخند » غرور آمیزم در تحسین غیرتمندی همسرم بود !

قبلا جایی خونده بودم :

« پاک دامنی یک مرد ،

به اندازه « غیرت » اوست ... »

امام علی ( علیه السلام ) 

« نهج البلاغه _ حکمت ۴۷ _


__________________________

بابت ذکر اشتباه منبع پوزش 



پارسال همین موقع ...

.

.

.

دانش آموز مدرسه بودیم ...

من که  نمیخوام به پارسال برگردم

.

.

.

شما چطور ؟


بحث دنباله دار ...

امشب ،

یا بهتره بگم ... « دیشب » !

به مدت ۲ ساعت _ از ده و ربع تا تقریبا دوازده و ربع _ در حال صحبت و بحث تلفنی بودم ... 

۱ ساعت با تلفن ثابت ( تماس : از طرف مقابل ) و بقیه ش با گوشی موبایل !

بعد ۶۰ دقیقه مکالمه ، یهو بر اثر اصابت گوشی به گوش بنده ! تماس قطع شد ...

از اون جا که بحثمون دو طرفه بود با موبایل بنده خدا تماس گرفتم ...

بعد از تقریبا چهل دقیقه صحبت ، شارژم تموم شد و ایشون مجبور شد دوباره از گوشیش با من تماس بگیره و روز از نو ، روزی از نو ... که خدارو شکر بحثمون نتیجه داد و با خوبی و خوشی و البته شوخی مکالمه رو تموم کردیم ...

و حالا ،

یاد این تیکه از شعر آقای مشیری که میتونه مصداق بحث ما در قالبی ادبی باشه افتادم که میگه : 

« بانگ غوکان ؟

_ می توان نشنید !

یاوه گویی های جانکاه کلاغان ؟

_ می توان با آن مدارا کرد !

قصه هایی این چنین در گوش یکدیگر فروخواندند ...

# لاجرم از راه واماندند # ! »

.

.

.

همین الان ...

.

.

.

من و مامانم و رسول ،

همگی مون توی تلگرامیم :d

درود بر کسایی که ...

با وجود دیدن « ضعف غیر منتظره » آدم ،

بازم در کنارش میمونن ...

دوستی چنین افرادی قابل ستایشه


افرادی مثل نجمه که در بدترین شرایط ،

کمی بیشتر از سطح انتظارم ،

« همدلی » رو بجا آورد ...

و افسانه !

_ همکلاسی عزیزم _

دوست خوبی که نمیخوام هیچ وقت به رازداریش شک کنم ...

و همچنین آشناهای مجازی ،

_ که اگر نمیبینمشون _

خوشحال میشم خبر موفقیتاشونو بشنوم (گل)

انشالله روزی بتونم جبران کنم

.

.

.

خوشا من که شوق هزاران کندو با من است ...

سپاس

نگاهی دوباره به رویداد های قبل از فارغ التحصیلی

.

.

.

برای دنبال کردن مطالب مربوط به امتحانات و تجربیات سال آخر دبیرستان ، نگاهی به آرشیو سمت راست وبلاگ و به خصوص پست های بهمن تا اسفند ماه سال گذشته بندازید



مهدی :/

یکی تو تلگرام بهم پیام داده بود :

« سلام حنا خانم »

اسمشم مهدی بود !

یه لحظه فکر کردم شماره م از بین پستای رمزی وبلاگم هک شده !

جواب دادم میشه معرفی کنید ؟

 جواب نمیداد ؛

در صورتی که آنلاین بود ...

هنوز حواسم معطوف حدس اولیه م بود که فهمیدم شماره اکانتم مال مامانمه !

چند دقیقه بعد ،

پیاما بالاخره تیک خورد ...

جواب داد :

« زهرا ایزدی ام » ...

بهترین مطلب وبلاگ ، از نظر شما ؟

سلام

تقریبا از اولین روزی که این وبلاگ ساخته شد ،

بودن کسایی که آدرس وبلاگو داشتن

و از یه مدت به بعد ،

بازدیدای دائمی شروع شد

بر اساس تصمیمی نه چندان یهویی !! تصمیم گرفتن این پستو ارسال کنم و در صورت وجود توافق نظر توی انتخاب ،

با کمک شما دوستان ،

بهترین مطلب یا مورد پسند ترین مطالب وبلاگو انتخاب کنم

بعد از این کار ، که میدونم ممکنه مقداری طول بکشه ،

مطالب انتخاب شده در قالب یک پست ثبت میشه

.

.

.

پیشاپیش ممنون 

.

.

.

منتظر نظراتتون هستم

سلام اسما

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من دقیقا تو تلگرام ...

.

.

.

صد و یکی کانال دنبال میکنم !!



________________________

« بیکار » م خودتی ... P:

درد و کفاره !

_ خوشحالی یکی مث خودت قراره درد بکشه?(-_-)

_ :`) :`) :`) نه عزیزم

دارم کاری میکنم که آماده بشی

کفاره  گناهاتو پس بدی

.

.

.

میگن هر دردی که میکشیم تبدیل میشه به کفاره گناهامون ...

_ البته به جز « درد دندون»  !!  ؛) _

و این چنین آدمیزاد ،

مسیولیت کرده خود را به عهده می گیرد ! D:

.

.

.

_ زندگیتون عاری از درد ؛

 با آرزوی «آرامش » 

از آخرین پیامایی که دریافت کردم ...

.

.

.

« سلام زن دایى حا لت خو ب است دلم برات یک ذره شده دوستت دارم إلهام  »


مدت زیادی طول کشید تا اینکه درک کردم ...

دیگران در تحلیل رفتارم ،

_ درست برعکس من _

به ریشه ها و علت ها توجهی ندارن !

و من هنوزم که هنوزه ،

انتظار بیهوده می کشم ... 



_____________________________________________

پی‌‌ نوشت :

از دست مردم به هر کجای دنیا که بگریزی ،

باز پیدایت می کنند !

اگر زمانی خواستی گم بشوی ... جوری که هیچ کسی تو را پیدا نکند ، 

در خودت فرو برو !

سکوت کن ...

مردم به تنها جایی که برای پیدا کردنت سر نمی زنند ، درون یکدیگر است ...

آدم ها درون خودشان از تنهایی می پوسند ... گم می شوند ... می میرند ... !

« ناشناس »

از مناسبتای خاص اخیر اینکه ...

نهم شهریور روز اعلام نتایج رشته های دارای شرایط خاص بود 

ده شهریور تولد بابام ...

 _ من و فاطیما به پیشنهاد خودش و مامانم کیک و شیرینی پختیم _

یازده شهریور ماهگرد پیوندمون بود و من و همسرم مشهد الرضا بودیم

و بالاخره امروز سیزدهم شهریور ...

تولد نزدیک ترین و دلسوزترین دوستم « فاطیما » ؛

و  البته سالگرد « ازدواج پدر و مادرم » که امسال مصادف شده با سالگرد ازدواج « حضرت فاطمه (س ) و حضرت علی ( ع ) » ...




______________________________________

پی نوشت :

شاید شهریوریا آدمای خیلی منطقی ای نباشن ،

ولی طبق منطق زندگی خودشون عمل میکنن !!

درست مثل پدرم ،

آذرباد

و فاطیما ...

مشهد الرضا

سلام

همین الان مشهدم ( هتل TIYANA )

و انشالله فردا صبح حرم 

.

.

.

بیزارم از بی اعتمادی ...

.

.

.

نسبت به کسایی که لیاقت اعتمادو دارن ...



________________________________________

و ما همچنان ،

چوب گرگ نبودنمان را میخوریم ...

رستم نیز هم ...

.

.

.

ای دلم گریه مکن

سهراب شو

 خواهد چشید

طعم تلخ 

نوش داروی تو رستم نیز هم ...


____________________________________

دلگیرم

بیشتر از چیزی که به نظر میرسه ...

میرم « بخوابم » 

.

.

.


صرفا جهت اطلاع !

.

.

.

سلام ...

خواستم بگم من اخیرا

با وجود تغییرات غیر منتظره توی زندگیم ،

 از نظر روابطم با دوستان ،

هیچ تغییری نکردم و هر روز هم فاطیما رو میبینم ...



_____________________________________________

دوستان من بعد نیاز به ملاحظه کاری نیست ...

شما هم مث من ...

.

.

.

وقتی چیزی آزارتون میده و کاری از دستتون بر نمیاد ...

میگیرین میخوابین ?

منظورم اینه که به خوابیدن گرایش پیدا می کنین ?


___________________________________________

هیچ دلیلی برای بخشیدن عامل  ناراحتیام

وجود نداره ...

و این ریشه ها و ناراحتی ها ،

 " تا جایی که نمیدونم " 

با من میمونه ...

و منو آزار میده !

کی به کیه ... 



هیچکس نمیدونه ولی ...

.

.

.

بعضی مواقع ،

وقتی تو حرفام روی جنبه های مثبت چیزی تأکید میکنم 

میخوام به خودم تلقین کنم که آره ؛ فلان چیز واقعا خوبه !

واسه همینم هست که وقتی گله می کنم ... میگن « تو که قبلا یه چی دیگه میگفتی » ... !

و به این ترتیب ،

« من » ... !

 با دستای خودم

 حق « اعتراضات » احتمالی آینده رو ،

از خودم سلب کردم ...

پس :

حنا !

مراقب باش !

راهای دیگه رو‌ هم امتحان کن ...


________________________________________

با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی ؛

گاه در عشق نیاز است به « تلقین کردن » !


سرانجام انتخاب رشته

فقط سه دقیقه دیگه تا اتمام مهلت انتخاب رشته هست ...

اوضاع روحیم بخاطر دو راهی پیش روم که شاید تبدیل بشه به بزرگ ترین ریسک زندگیم ...

دیدنیه ...

انتخاب رشته ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طوماری از دلخوشی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من به عنوان یه بازدید کننده …

.

.

.

تو هر سه نظرسنجی وبلاگم شرکت کردم ! D':

نظرسنجی اول : بخاطر کمبود ادبم ( ! )

نظرسنجی دوم : ۱۰۰_۹۰ D:

و نظرسنجی سوم : زیر پنج هزار ...




__________________________________________

اونی که زیر دو و سیصد داده فاطمه س !

کما اینکه این پیش بینی درست در اومد ...

جوری که مشخصه رتبه هیچ کدوم از دوستام بد یا افتضاح نشده

به همه خسته نباشید میگم (گل)

گیه ... تونم ؟

_ گیه تونم 

_ چی ؟؟

_ گریه کنم [ ؟ ]

_ :|


____________________________________________________

چیزی نیست ! فقط رمز وایفامون رو میخواست ( - _ - )

جوابیه ای به آشنای مجازی طلبه (رمز:اسم و فامیل مخاطب)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

توصیه ای خواهرانه ...

.

.

.

مراقب دل خوشیاتون باشید



__________________________________

هر چیزی شایسته دل خوشی نیست …

رتبه م چند شد ؟

این سوال فعلا فقط به صورت آنلاین جواب داده میشه !



شاید به زودی علنی شد

بعضیا نمیپرسن …

فعلا فقط اینکه :

فرهنگیان مجاز شدم …

هفته پیش همین موقع …

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اطلاعیه مهم ……… ( رمز : چهار شماره آخر موبایلم )

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.